کلمه جو
صفحه اصلی

همسر


مترادف همسر : برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، هم سنگ، بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال، زوج، شوهر، مرد

فارسی به انگلیسی

spouse, consort


consort, match, mate, partner, spouse, wife, companion, rival, missis, old lady

consort, match , mate, partner, spouse, wife


فارسی به عربی

زوج , شریک , صاحب , قرین , مباراة , متنوع

مترادف و متضاد

برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، هم‌سنگ


بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال


زوج، شوهر، مرد


partner (اسم)
هم دست، شریک، پا، یار، سهیم، همسر، انباز

associate (اسم)
هم دست، شریک، معاون، عضو پیوسته، همسر، رفیق، هم قطار

match (اسم)
تطابق، تطبیق، حریف، جفت، نظیر، همسر، لنگه، مسابقه، همتا، ازدواج، کبریت، چوب کبریت، حریف کسی بودن، زور ازمایی

consort (اسم)
شریک، همسر، مصاحب

mate (اسم)
کمک، جفت، مات، دوست، شاگرد، همسر، رفیق، لنگه، همدم

spouse (اسم)
همسر، زوج، زوجه، عیال، زن یا شوهر

helpmate (اسم)
یار، یاور، همسر، کمک و همدست

۱. برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، همسنگ
۲. بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال
۳. زوج، شوهر، مرد


فرهنگ فارسی

همقد، برابر، همخانه، درقدرومرتبه، زن وشوهر
( صفت ) ۱- هم قدوقامت . ۲- همشان همرتبه . ۳- نظیر قرین کفو : همسری یافتم که همسر او نیست کس درد یار و کشور او . ( هفت پیکر ) ۴- زن یا شوهر نسبت بیکدیگر : با بدان یار گشت همسر لوط خاندان نبوتش گم شد. ( گلستان )
راز دار هم راز

فرهنگ معین

( ~. سَ ) (ص . ) ۱ - هم اندازه ، برابر. ۲ - زن یا شوهر.

لغت نامه دهخدا

همسر. [ هََ س َ ] ( ص مرکب )برابر. عدیل. ( آنندراج ). نظیر. همانند :
به گوهر سیاوخش را همسر است
برادَرْش و زآن تخم و آن گوهر است.
فردوسی.
که بالاش با چرخ همسر بود
تنش خون خورد بار خنجر بود.
فردوسی.
حال آدم چو حال من بوده ست
این دو حال است همسر و یکسان.
فرخی.
به آزادمردی و مردانگی
تو کس دیده ای همسر خویشتن ؟
فرخی.
ای خسروی که بخت تو را چرخ همسر است
تو با بلند چشمه خورشید همسری.
فرخی.
چو سروی که با ماه همسر بود
بر آن مه بر از مشک افسر بود.
اسدی.
خواب و خور است کار خر ای نادان
با خر به خواب و خور چه شوی همسر؟
ناصرخسرو.
نیست بر من پادشاهی آز را
میر خویشم ، نیست میری همسرم.
ناصرخسرو.
زآن مقام اندیش کآنجا همسر است
با رعیت هم امیر و هم زعیم.
ناصرخسرو.
از نیاز ماست اینجا زر عزیز
ورنه زر با سنگ سوده همسر است.
ناصرخسرو.
قدر تو همسر سپهر بود
رای تو همره قدر باشد.
مسعودسعد.
در ترازوی جهان از دعوی همسر مرنج
هر کجا زرّی است با او جو برابر یافتند.
ظهیر.
عالمان چون خضر پوشیده برهنه پای و سر
نعل پی شان همسر تاج خضرخان آمده.
خاقانی.
در پای هر برهنه سری خضر سرفشان
نعلین پای ، همسر تاج سکندرش.
خاقانی.
زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهر که سلطان دهد همبر تریاق نه.
خاقانی.
همسری یافتم که همسر او
نیست اندر دیار و کشور او.
نظامی.
گفتمش همسر تو سایه توست
تاج مه جای تخت پایه توست.
نظامی.
وگر همسری را دریدم جگر
ندادم به درّندگان دگر.
نظامی.
همسر آسمان و هم کف ابر
هم به تن شیر و هم به نام هزبر.
نظامی.
با بدان کم نشین که همسر بد
گرچه پاکی ، تو را پلید کند.
سعدی.
ترکیب ها:
- همسر آمدن . همسر داشتن. همسر شدن. همسر کردن. همسر گردیدن. همسری. رجوع به این مدخل ها شود.
|| شریک زندگی. هر یک از زن و شوهر :
سزا باشد و سخت درخور بود

همسر. [ هََ س َ ] (ص مرکب )برابر. عدیل . (آنندراج ). نظیر. همانند :
به گوهر سیاوخش را همسر است
برادَرْش و زآن تخم و آن گوهر است .

فردوسی .


که بالاش با چرخ همسر بود
تنش خون خورد بار خنجر بود.

فردوسی .


حال آدم چو حال من بوده ست
این دو حال است همسر و یکسان .

فرخی .


به آزادمردی و مردانگی
تو کس دیده ای همسر خویشتن ؟

فرخی .


ای خسروی که بخت تو را چرخ همسر است
تو با بلند چشمه ٔ خورشید همسری .

فرخی .


چو سروی که با ماه همسر بود
بر آن مه بر از مشک افسر بود.

اسدی .


خواب و خور است کار خر ای نادان
با خر به خواب و خور چه شوی همسر؟

ناصرخسرو.


نیست بر من پادشاهی آز را
میر خویشم ، نیست میری همسرم .

ناصرخسرو.


زآن مقام اندیش کآنجا همسر است
با رعیت هم امیر و هم زعیم .

ناصرخسرو.


از نیاز ماست اینجا زر عزیز
ورنه زر با سنگ سوده همسر است .

ناصرخسرو.


قدر تو همسر سپهر بود
رای تو همره قدر باشد.

مسعودسعد.


در ترازوی جهان از دعوی همسر مرنج
هر کجا زرّی است با او جو برابر یافتند.

ظهیر.


عالمان چون خضر پوشیده برهنه پای و سر
نعل پی شان همسر تاج خضرخان آمده .

خاقانی .


در پای هر برهنه سری خضر سرفشان
نعلین پای ، همسر تاج سکندرش .

خاقانی .


زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهر که سلطان دهد همبر تریاق نه .

خاقانی .


همسری یافتم که همسر او
نیست اندر دیار و کشور او.

نظامی .


گفتمش همسر تو سایه ٔ توست
تاج مه جای تخت پایه ٔ توست .

نظامی .


وگر همسری را دریدم جگر
ندادم به درّندگان دگر.

نظامی .


همسر آسمان و هم کف ابر
هم به تن شیر و هم به نام هزبر.

نظامی .


با بدان کم نشین که همسر بد
گرچه پاکی ، تو را پلید کند.

سعدی .


ترکیب ها:
- همسر آمدن . همسر داشتن . همسر شدن . همسر کردن . همسر گردیدن . همسری . رجوع به این مدخل ها شود.
|| شریک زندگی . هر یک از زن و شوهر :
سزا باشد و سخت درخور بود
که با زال رودابه همسر بود.

فردوسی .


وز آن پس چنان خواهم از کردگار
که با من شود همسر و نیک یار.

فردوسی .


همه چیز داری که آن درخور است
نداری یکی چیز و آن همسر است .

نظامی .


همخوابه ٔ عشق و همسر ناز
هم خازن و هم خزینه پرداز.

نظامی .


تو را من همسرم در هم نشینی
به چشم زیردستانم چه بینی ؟

نظامی .


وآن همسر عزیز که از عده دست داشت
خواهدکه بازبسته ٔ عقد فلان شود.

سعدی .


یکی پیر درویش در خاک کیش
نکو گفت با همسر زشت خویش ...

سعدی .


|| هم سخن . رفیق راه : با غلامان سلطانی که بر اشتران سوار می بودند همسر می گشتند و سخن می گفتند. (تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. زن یا شوهر: همسری یافتم که هم سر او / نیست کس در دیار و کشور او (نظامی۴: ۶۶۷ ).
۲. [قدیمی، مجاز] همقد.
۳. [قدیمی، مجاز] برابر.
۴. [قدیمی، مجاز] برابر در بلندی یا در قدرومرتبه.

دانشنامه عمومی

همسَر کلمه ای فارسی و مرکب از کلمه هم + سَر می باشد. یعنی که یک مرد و زن دگرجنسگرا وا در تعداد اندکی از جوامع به دو مرد یا دو زن همجنسگرا که از لحاظ سَر و سِر با همدیگر یکی و متحد و یگانه می باشند و فقط جسم آنها به مقتضای خلقت از هم جداست.
فرهنگ روابط جنسی در جوامع، شاهین جاسمی، مهرنوش حامدی، مهوش اسدی جراری، کمال کردی زنگنه، تهران، نشر نوینیران، چاپ سوم:۱۳۸۵
در همهٔ جوامع و ملل ازدواج یک زن را تنها با یک مرد به طور همزمان جایز می دانند ولی در برخی جوامع، ازدواج مرد را به چند زن به طور همزمان جایز می دانند و بعضاً متداول هم هست. اخیراً در برخی از جوامع هم ازدواج یک زن را به چند مرد به طور همزمان مجاز می دانند، به این شیوه از ازدواج، چند همسری که در مقابل تک همسری می باشد گویند.
همسر (فیلم ۱۹۲۲). همسر (انگلیسی: Any Wife) یک فیلم به کارگردانی هربرت برنون است که در سال ۱۹۲۲ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به پرل وایت اشاره کرد.

همسر (فیلم ۱۹۴۵). همسر (انگلیسی: Guest Wife) فیلمی در ژانر کمدی رمانتیک به کارگردانی سم وود است که در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به کلودت کولبرت، دان آمچی، دیک فورن، گرترود آستور، و ماری فوربس اشاره کرد.
۲۷ ژوئیه ۱۹۴۵ (۱۹۴۵-07-۲۷)

همسر (فیلم ۲۰۱۸). همسر (انگلیسی: The Wife) فیلمی درام به کارگردانی بیورن رونگه و نویسندگی جین اندرسن است که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این فیلم اقتباسی است از رمان همسر اثر مگ ولیتسر. از بازیگران آن می توان به گلن کلوز، جاناتان پرایس و کریستین اسلیتر اشاره کرد. این فیلم، زنی را به تصویر درمی آورد که زندگی اش را هنگام سفر با شوهر خودشیفته اش به استکهلم برای دریافت جایزه نوبل ادبیات، بازنگری می کند.
رزالی سوییدلین
متا لوییس فولداگر
پیرس تمپست
پیودور گوستافسون
کلودیا بلومهوبه
این فیلم، اولین بار در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو در سال ۲۰۱۷ به نمایش درآمد و در ۱۷ اوت ۲۰۱۸ توسط سونی پیکچرز کلاسیکس در آمریکا منتشر شد. این فیلم، به خصوص، بازی گلن کلوز توسط منتقدان، تحسین شده است.

همسر (فیلم). همسر (فیلم) فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مهدی فخیم زاده ساختهٔ سال ۱۳۷۲ است.

نقل قول ها

یک همسر شریکی زن در یک رابطه زناشویی مستمر است.
• «بدون تردید اگر موفقیتی در زندگی علمی و اجتماعی خود داشته ام بخش مهمی از آن مرهون همراهی، همفکری و عنایت همسر خوبم بوده است و حاصل ازدواج ما سه فرزند عزیز و خوب، دو دختر و یک پسر است.» -> سید محمد خاتمی

دانشنامه اسلامی


گویش مازنی

/hamsar/ هم سال و برابر

۱هم سال و برابر


پیشنهاد کاربران

برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، هم سنگ، بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال، زوج، شوهر، مرد

برابر، رفیق، همدوش، یک روح در دو بدن، زن و شوهر، حمایت کننده ی هم،

آرهmdحتما باشه
بزار زن بگیری ( البته خب جنسیتتو نمیدونم )
یه زن ذلیل بدبختی ازت در میاد که نگو

فاطیما رسول

فراش


کلمات دیگر: