کلمه جو
صفحه اصلی

وتر


مترادف وتر : پی، تار، تیر، رگ، زه، طاق، قوس، کمان

برابر پارسی : زه

فارسی به انگلیسی

chord, hypotenuse, tendon


chord, hypotenuse, cords, tendon

فارسی به عربی

حبل , عصب , وتر , وتر الزاویة القائمة

عربی به فارسی

رگ وپي , پي , وتر , تار وپود , رباط , پوره , زردپي , اوتار


مترادف و متضاد

پی، تار، تیر، رگ، زه


طاق، قوس، کمان


chord (اسم)
قوس، سیم، تار، زه، ریسمان، وتر، عصب

cord (اسم)
سیم، زه، خیط، ریسمان، وتر، طناب، طناب نازک، رسن

thews (اسم)
رفتار، نیروی عضلانی، وتر، عضله، راه و رسم

hypotenuse (اسم)
زه، وتر، وتر مثلی قائم الزاویه

tendon (اسم)
وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار

nerve (اسم)
قدرت، وتر، عصب، پی، رشته عصبی

sinew (اسم)
وتر، پی، رباط، رگ و پی، تار و پود

۱. پی، تار، تیر، رگ، زه
۲. طاق، قوس، کمان


فرهنگ فارسی

دریاچه ای در جنوب کشور سوئد که به وسیله کانال گوتا با دریای بالتیک متصل است و ۱۹٠٠ کیلومتر مربع وسعت دارد .
زه، زه کمان، زه یاسیم ساز، اوتارجمع
(اسم ) قسمی از نماز فرد که فقط یک رکعت دارد.
زه کمان یا رود بربط

← زه


فرهنگ معین

(وَ تَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - زه کمان . ج . اوتار. ۲ - زه یا سیم ساز. ۳ - خطی است که دایره را به دو قسمت نامساوی تقسیم کند. ۴ - ضلع روبروی زاویة قائمه مثلث . ۵ - زردپی .
(وَ یا وِ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) فرد، تنها، طاق . ۲ - (اِ. ) عدد طاق . ۳ - کینه . ج . اوتار.
(وِ ) [ ع . ] (اِ. ) قسمی از نماز فرد که فقط یک رکعت دارد.

(وَ تَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زه کمان . ج . اوتار. 2 - زه یا سیم ساز. 3 - خطی است که دایره را به دو قسمت نامساوی تقسیم کند. 4 - ضلع روبروی زاویة قائمه مثلث . 5 - زردپی .


(وَ یا وِ) [ ع . ] 1 - (ص .) فرد، تنها، طاق . 2 - (اِ.) عدد طاق . 3 - کینه . ج . اوتار.


(وِ) [ ع . ] (اِ.) قسمی از نماز فرد که فقط یک رکعت دارد.


لغت نامه دهخدا

وتر. [ وَ ] (ع مص ) نستیدن کینه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دریافت نکردن کینه و خون کشته ٔ خویش را. (ناظم الاطباء). || زه کشیدن بر کمان . || جفت را طاق ساختن . || وترکردن نماز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترسانیدن و مکروه و بدی رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کم کردن مال و حق کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه قوله تعالی : ولن یترکم اعمالکم . (قرآن 35/47)؛ ای لن ینقصکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


وتر. [ وَ ت َ ] (ع اِ) زه کمان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). چله ٔ کمان . ج ، اوتار. (منتهی الارب ). || رود. بربط. (زمخشری ). رود. شرعة. (السامی ). تار. (یادداشت مرحوم دهخدا). تار ساز. (غیاث اللغات ). بم . تار سطبر بلندآواز از ذوات الاوتار. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابریشم رباب و چنگ . (زمخشری ). خیوط آلات موسیقی چون گیتار و رباب که از روده ٔ حیوانات ساخته میشود. (قاموس کتاب مقدس ). || پی . هر عصب که از بیرون عضله رسته است . (یادداشت دهخدا). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. (از بحرالجواهر). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح هندسه ) خط مستقیمی است که دایره را تقسیم کند خواه دایره را به دو نیمه بخش کند و این در صورتی است که خط مستقیم از مرکز دایره بگذرد و آن را قطر نیز مینامند و خواه به دو نیمه بخش نکند، بنابر این وتر اعم از قوس است . و بعضی گویند وتر خط مستقیمی است که دایره را به دو قسم مختلف تقسیم کند و آنکه به دو قسم متساوی تقسیم میکند قطر نامیده میشود. بنابر این وترمباین با قطر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || وتر زاویه ، خطی است مستقیم یا غیرمستقیم که دو ضلع محیط به آن زاویه را به هم وصل میکند پس هر یک از خطوط سه گانه مثلث وتر است برای زاویه ای که بین دو ضلع متصل به آن خط است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).


وتر. [ وِ / وَ ] (ع اِ) تنها و طاق . (منتهی الارب ). فرد و تنها و طاق . عدد طاق . (ناظم الاطباء). عدد که طاق باشد و از همین است صلوة وتر خلاف شفع. (کشاف اصطلاحات الفنون ). تک و یگانه . (السامی فی الاسامی ).
- صلوة وتر ؛ نمازی است مخصوص که عدد و رکعات آن وتر است [ طاق ] نه شفع [ جفت ] . (کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز). صلوة وتر نماز یک رکعتی است که از نوافل شب محسوب میشود. نوافل شب یازده رکعت است . از این یازده رکعت نافله ٔ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافله ٔشب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. رجوع به رساله ٔ ذخیرةالعبادآیت اﷲ فیض و توضیح المسائل آیت اﷲ بروجردی شود.
|| کینه یا ستم و فزونی در آن . || روزعرفه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


وتر. [ وَ ] ( ع مص ) نستیدن کینه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دریافت نکردن کینه و خون کشته خویش را. ( ناظم الاطباء ). || زه کشیدن بر کمان. || جفت را طاق ساختن. || وترکردن نماز را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ترسانیدن و مکروه و بدی رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کم کردن مال و حق کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منه قوله تعالی : ولن یترکم اعمالکم. ( قرآن 35/47 )؛ ای لن ینقصکم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

وتر. [ وَ ت َ ] ( ع اِ ) زه کمان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). چله کمان. ج ، اوتار. ( منتهی الارب ). || رود. بربط. ( زمخشری ). رود. شرعة. ( السامی ). تار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تار ساز. ( غیاث اللغات ). بم. تار سطبر بلندآواز از ذوات الاوتار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ابریشم رباب و چنگ. ( زمخشری ). خیوط آلات موسیقی چون گیتار و رباب که از روده حیوانات ساخته میشود. ( قاموس کتاب مقدس ). || پی. هر عصب که از بیرون عضله رسته است. ( یادداشت دهخدا ). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. ( از بحرالجواهر ). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح هندسه ) خط مستقیمی است که دایره را تقسیم کند خواه دایره را به دو نیمه بخش کند و این در صورتی است که خط مستقیم از مرکز دایره بگذرد و آن را قطر نیز مینامند و خواه به دو نیمه بخش نکند، بنابر این وتر اعم از قوس است. و بعضی گویند وتر خط مستقیمی است که دایره را به دو قسم مختلف تقسیم کند و آنکه به دو قسم متساوی تقسیم میکند قطر نامیده میشود. بنابر این وترمباین با قطر است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || وتر زاویه ، خطی است مستقیم یا غیرمستقیم که دو ضلع محیط به آن زاویه را به هم وصل میکند پس هر یک از خطوط سه گانه مثلث وتر است برای زاویه ای که بین دو ضلع متصل به آن خط است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

وتر. [ وِ / وَ ] ( ع اِ ) تنها و طاق. ( منتهی الارب ). فرد و تنها و طاق. عدد طاق. ( ناظم الاطباء ). عدد که طاق باشد و از همین است صلوة وتر خلاف شفع. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). تک و یگانه. ( السامی فی الاسامی ).
- صلوة وتر ؛ نمازی است مخصوص که عدد و رکعات آن وتر است [ طاق ] نه شفع [ جفت ]. ( کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز ). صلوة وتر نماز یک رکعتی است که از نوافل شب محسوب میشود. نوافل شب یازده رکعت است. از این یازده رکعت نافله شب هشت رکعت آن باید به نیت نافله ٔشب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. رجوع به رساله ذخیرةالعبادآیت اﷲ فیض و توضیح المسائل آیت اﷲ بروجردی شود.

فرهنگ عمید

۱. فرد؛ طاق؛ تنها.
۲. (فقه) نمازی که فقط یک رکعت دارد.


۱. فرد، طاق، تنها.
۲. (فقه ) نمازی که فقط یک رکعت دارد.
۱. (زیست شناسی ) بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد.
۲. (ریاضی ) ضلع روبه رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه.
۳. (ریاضی ) خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است.
۴. [قدیمی] زه کمان.
۵. (موسیقی ) [قدیمی] زه یا سیم ساز.

۱. (زیست‌شناسی) بندها و رشته‌هایی در بدن که عضلات و استخوان‌ها را به هم پیوند می‌دهد.
۲. (ریاضی) ضلع روبه‌رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم‌الزاویه.
۳. (ریاضی) خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می‌کند و از قطر دایره کوچک‌تر است.
۴. [قدیمی] زه کمان.
۵. (موسیقی) [قدیمی] زه یا سیم ساز.


دانشنامه عمومی

(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) زه. کمان (قوس) پاره ای از پَرهون (دایره) است. زه خدی (خطی) است که دو سر کمان را به هم می پیونداند. تَرامون (قطر) درازترین زهِ پَرهون است که از کُیان (مرکز) می گذرد.


وتر بلندترین ضلع در مثلث قائم الزاویه است.
برطبق قضیه فیثاغورث طول وتر را از رابطه: (مربع طول وتر = مجموع مربع طول دو ضلع دیگر)، می توان بدست آورد. وتر ضلع مقابل زاویه ۹۰° درجه می باشد. واین موضوع در دایره تفاوت بسیاری دارد.
Wikipedia contributors, "Hypotenuse," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Hypotenuse&oldid=248289730

دانشنامه آزاد فارسی

وتر (مثلث). وَتَر (۲)(hypotenuse)
وَتَر
وَتَر
بزرگ ترین ضلع مثلث قائم الزاویه، رو به زاویۀ قائمه. کاربرد خاصی در قضیۀ فیثاغورس دارد؛ بدین ترتیب که مربع وتر برابر است با مجموع مربعات دو ضلع دیگر. در مثلثات نیز سینوس و کسینوس، به ترتیب، به صورت نسبت های (فرمول ۱)تعریف می شوند.فرمول ۱:

وتر (هندسه). وَتَر (۱)(chord)
وَتَر
در هندسه، خط راستی که دو نقطۀ یک منحنی را به هم وصل می کند. وتری که از مرکز دایره می گذرد، بزرگ ترین وتر دایره و قطر آن است. بزرگ ترین و کوچک ترین وترهای بیضی، به ترتیب، قطر بزرگ و قطر کوچک بیضی نامیده می شوند.

فرهنگستان زبان و ادب

[موسیقی] ← زه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ: هرگز(پاداش)اعمال شما را ناقص نمی کند( ازماده وتر به معنای ناقص کردن چیزی است و معنای اصلی این کلمه قطع است و از مشتقات آن وتر است . و وتر به کسی و چیزی میگویند که با جدایی از دیگران منقطع شده باشد)
معنی مَّنسِیّاً: مورد فراموشی واقع شده ازروی بی اعتنایی (کلمه نسی - به فتحه و به کسره نون - بر وزن وتر و وتر ، به معنای هر چیز حقیر و ناچیزی است که باید فراموش شود ، و معنای عبارت "یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَـٰذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَّنسِیّاً "یعنی: ای کاش قبل از این...
معنی شَافِعِینَ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شَّفَاعَةَ: شفاعت (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شَفَاعَتُهُمْ: شفاعتشان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
معنی شُفَعَاءُ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شُفَعَاءَ: شفیعان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شُفَعَاءَکُمُ: شفیعان شما (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان ن...
معنی شُفَعَاؤُنَا: شفیعان ما (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
معنی شَفِیعٍ: همیشه شفاعت کننده (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو ...
معنی لَا یَشْفَعُونَ: شفاعت نمی کنند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی یَشْفَعُ: شفاعت می کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان ...
معنی یَشْفَعْ: شفاعت کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نمو...
معنی یَشْفَعُواْ: شفاعت کند(شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نمو...
تکرار در قرآن: ۳(بار)
فرد. مقابل شَفْعْ و زوج . قسم به فجر و شبهای ده گانه و قسم به جفت و طاق. «وتر» در آیه به فتح واو و کسر آن خوانده شده و هر دو به یک معنی است. در مجمع فرموده: اصل آن به معنی قطع است فرد را از آن وتر گویند که از غیر قطع شده و تنها مانده است. * . وتر در آن به معنی نقص است «وَتَرَ مالَهُ وَ حَقَهُ: نَقَصَهُ اِیَّاهُ» در جوامع الجامع فرموده: آن از «وَتَرْتُ الرَّجُلَ» است یعنی از او کسی را کشتم و در واقع آن است که که او را از مال یا کسانش تنها گذاشتم و جدا کردم از رسول خدا«صلی الله علیه واله» منقول است «مَنْ فانَهُ صَلوةُ الْعَصْرِ فَکَاَنَّما وَتَرَ اَهْلَهُ وَ مالَهُ» هر که نماز عصر از او فوت شود گویی از اهل ومالش تنها مانده است معنی آیه چنین می‏شود: خدا با شماست و اعمال شما را تنها و بی ثواب نمی گذارد. عمل بی ثواب عمل تنها مانده است چه تعبیر شگفتی!!!. . تَتْری در اصل وَتْری است با واو، الف آن برای تأنیث می‏باشد زیرا رسل به اعتبار جماعت مونث است (کشاف و بیضاوی) وَتتْری به معنی پی درپی است یعنی فردی بعد از فردی معنی آیه: سپس پیامبران خود را پشت سرهم فرستادیم هر وقت با متی پیامبرشان آمد تکذیبش کردند. در مصباح گفته: «جاءوُ اَتتْری اَیْ مُتَتابِعینَ وَتْراً بَعْدَوَتْرٍ» در نهج البلاغه خطبه 163 در باره طاووس فرموده: «وَقَدْینحَسِرُمَنْ ریشِهِ وَیَعْری مِنْ لِباسِهِ فَیَسْقُطُ تَتْری وَ یَنْبُتُ تِباعاً» گاهی ازپرهایش کنار و از لباسش عریان می‏شود پرهایش پی درپی می‏افتد و پشت سر آن می‏روید. در اقرب الموارد گوید: صحیح آن است: تواتر بین اشیاء در صورتی صادق است که میان آنها مهلتی و فترتی بوده باشد و اگر متصل باشند آن را مدارکه گویند. علی هذا لفظ «تَتْرای» مفید آن است که میان پیامبران زمانهایی فاصله بوده است و «تتری» را تنوین «تَتْراً» و با الف «تَتْرا» هر دو خوانده‏اند.

جدول کلمات

زه کمان, زه

پیشنهاد کاربران

در ریاضی: برش، بزرگ.
در دایره، وتر = بُرش ( وتر دایره= برش گردی )
در مثلث، وتر =لبه بزرگ ، کنار بزرگ، ( وتر مثلث= لبه بزرگ مثلث )

وتر : [اصطلاح موسیقی ]سیم ساز را در موسیقی قدیم می گفتند .

یک خط مستقیم که دو نقطه روی یک منحنی را به هم وصل می کند.

بزرگترین ضلع مثلث قائم الزاویه


کلمات دیگر: