مترادف وتر : پی، تار، تیر، رگ، زه، طاق، قوس، کمان
برابر پارسی : زه
chord, hypotenuse, tendon
رگ وپي , پي , وتر , تار وپود , رباط , پوره , زردپي , اوتار
پی، تار، تیر، رگ، زه
طاق، قوس، کمان
۱. پی، تار، تیر، رگ، زه
۲. طاق، قوس، کمان
← زه
(وَ تَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زه کمان . ج . اوتار. 2 - زه یا سیم ساز. 3 - خطی است که دایره را به دو قسمت نامساوی تقسیم کند. 4 - ضلع روبروی زاویة قائمه مثلث . 5 - زردپی .
(وَ یا وِ) [ ع . ] 1 - (ص .) فرد، تنها، طاق . 2 - (اِ.) عدد طاق . 3 - کینه . ج . اوتار.
(وِ) [ ع . ] (اِ.) قسمی از نماز فرد که فقط یک رکعت دارد.
وتر. [ وَ ] (ع مص ) نستیدن کینه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دریافت نکردن کینه و خون کشته ٔ خویش را. (ناظم الاطباء). || زه کشیدن بر کمان . || جفت را طاق ساختن . || وترکردن نماز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترسانیدن و مکروه و بدی رسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کم کردن مال و حق کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه قوله تعالی : ولن یترکم اعمالکم . (قرآن 35/47)؛ ای لن ینقصکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وتر. [ وَ ت َ ] (ع اِ) زه کمان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). چله ٔ کمان . ج ، اوتار. (منتهی الارب ). || رود. بربط. (زمخشری ). رود. شرعة. (السامی ). تار. (یادداشت مرحوم دهخدا). تار ساز. (غیاث اللغات ). بم . تار سطبر بلندآواز از ذوات الاوتار. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابریشم رباب و چنگ . (زمخشری ). خیوط آلات موسیقی چون گیتار و رباب که از روده ٔ حیوانات ساخته میشود. (قاموس کتاب مقدس ). || پی . هر عصب که از بیرون عضله رسته است . (یادداشت دهخدا). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. (از بحرالجواهر). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح هندسه ) خط مستقیمی است که دایره را تقسیم کند خواه دایره را به دو نیمه بخش کند و این در صورتی است که خط مستقیم از مرکز دایره بگذرد و آن را قطر نیز مینامند و خواه به دو نیمه بخش نکند، بنابر این وتر اعم از قوس است . و بعضی گویند وتر خط مستقیمی است که دایره را به دو قسم مختلف تقسیم کند و آنکه به دو قسم متساوی تقسیم میکند قطر نامیده میشود. بنابر این وترمباین با قطر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || وتر زاویه ، خطی است مستقیم یا غیرمستقیم که دو ضلع محیط به آن زاویه را به هم وصل میکند پس هر یک از خطوط سه گانه مثلث وتر است برای زاویه ای که بین دو ضلع متصل به آن خط است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
وتر. [ وِ / وَ ] (ع اِ) تنها و طاق . (منتهی الارب ). فرد و تنها و طاق . عدد طاق . (ناظم الاطباء). عدد که طاق باشد و از همین است صلوة وتر خلاف شفع. (کشاف اصطلاحات الفنون ). تک و یگانه . (السامی فی الاسامی ).
- صلوة وتر ؛ نمازی است مخصوص که عدد و رکعات آن وتر است [ طاق ] نه شفع [ جفت ] . (کشاف اصطلاحات الفنون از جامع الرموز). صلوة وتر نماز یک رکعتی است که از نوافل شب محسوب میشود. نوافل شب یازده رکعت است . از این یازده رکعت نافله ٔ شب هشت رکعت آن باید به نیت نافله ٔشب و دو رکعت آن به نیت نماز شفع و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود. رجوع به رساله ٔ ذخیرةالعبادآیت اﷲ فیض و توضیح المسائل آیت اﷲ بروجردی شود.
|| کینه یا ستم و فزونی در آن . || روزعرفه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
۱. فرد؛ طاق؛ تنها.
۲. (فقه) نمازی که فقط یک رکعت دارد.
۱. (زیستشناسی) بندها و رشتههایی در بدن که عضلات و استخوانها را به هم پیوند میدهد.
۲. (ریاضی) ضلع روبهرو به زاویۀ قائمه در مثلث قائمالزاویه.
۳. (ریاضی) خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل میکند و از قطر دایره کوچکتر است.
۴. [قدیمی] زه کمان.
۵. (موسیقی) [قدیمی] زه یا سیم ساز.
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) زه. کمان (قوس) پاره ای از پَرهون (دایره) است. زه خدی (خطی) است که دو سر کمان را به هم می پیونداند. تَرامون (قطر) درازترین زهِ پَرهون است که از کُیان (مرکز) می گذرد.