برابر پارسی : رگِ ران
اباض
برابر پارسی : رگِ ران
فرهنگ فارسی
ریسمانی که با آن ساق دست شترراببازویش می بندند
( اسم ) بیخ انگدان بیخ انجدان.
( اسم ) بیخ انگدان بیخ انجدان.
فرهنگ معین
(اِ. ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ریسمانی که به وسیلة آن خردة دست شتر بربندند تا دست از زمین برداشته دارد، بند. ۳ - نام رگی است در پای .
لغت نامه دهخدا
اباض. [ اِ ] ( ع اِ ) رسنی که بدان خرده دست شتر بر عضد بندند تا دست از زمین برداشته دارد. بند. || نام رگی در پای.
اباض. [ اُ ] ( اِخ ) نام قریه ای بعرض یمامه و خرمابنان ِ آنجا بلندتر از آن دیگر جایها است و جنگ خالدبن ولید با مسیلمه بدانجای بود.
اباض. [ اُ ] ( ع اِ ) بیخ انگدان. بیخ انجدان.
اباض. [ اِ ] ( اِخ ) نام پدر عبداﷲ تمیمی که خوارج اباضیه بدو منسوبند.
اباض. [ اُ ] ( اِخ ) نام قریه ای بعرض یمامه و خرمابنان ِ آنجا بلندتر از آن دیگر جایها است و جنگ خالدبن ولید با مسیلمه بدانجای بود.
اباض. [ اُ ] ( ع اِ ) بیخ انگدان. بیخ انجدان.
اباض. [ اِ ] ( اِخ ) نام پدر عبداﷲ تمیمی که خوارج اباضیه بدو منسوبند.
اباض . [ اِ ] (اِخ ) نام پدر عبداﷲ تمیمی که خوارج اباضیه بدو منسوبند.
اباض . [ اِ ] (ع اِ) رسنی که بدان خرده ٔ دست شتر بر عضد بندند تا دست از زمین برداشته دارد. بند. || نام رگی در پای .
اباض . [ اُ ] (اِخ ) نام قریه ای بعرض یمامه و خرمابنان ِ آنجا بلندتر از آن دیگر جایها است و جنگ خالدبن ولید با مسیلمه بدانجای بود.
اباض . [ اُ ] (ع اِ) بیخ انگدان . بیخ انجدان .
فرهنگ فارسی ساره
رگِ ران
کلمات دیگر: