مترادف باسن : کفل
برابر پارسی : لگنچه، سرین
hips, buttocks
کفل
اندازه دور کفل، پهنای نشیمنگاه انسان
زنی با باسن پهن و کمر باریک
a woman with broad hips and a narrow waist
باسن . [ ] (اِخ )ولایتی به ارزنة الروم . لسترانج گوید: در هشت فرسخی مشرق ارزنةالروم بر قله ٔ کوهی در حوالی یکی از سرچشمه های ارس قلعه ٔ بزرگ «اونیک » بود که حمداﷲ مستوفی گوید: شهر آبشخور در پای آن کوه است . این شهر از توابعارزن الروم محسوب میگردید. یاقوت گوید : که آن ولایت را باسن میگفتند. (ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی ص 126). اما صحیح کلمه آنچنانکه در معجم البلدان ذیل اونیک آمده است باسین است . رجوع به باسین شود.
باسن . [ س َ ] (فرانسوی ، اِ) بمعنی لگن خاصره . استخوان بندی لگن خاصره .
باسن . [ س ُ ] (فرانسوی ، اِ) نام یکی از آلات بادی موسیقی ازنوع فلوت است . ظاهراً این ساز لوله ای شکل در سال 1480 در پاوی اختراع شده است و انواع مختلف دارد، بعضی از آن دارای دوازده سوراخ و سه کلید و نوع دیگر بدون کلید و دارای یازده سوراخ است . زبانه ٔ باسن دو تیغه ٔ نی رویهم است . آنطور که از نام باسن بر می آید آوازهای بم آواز اصلی آن محسوب میشود. معمولاً باسن را از چوب افرا و بلسان میسازند. نوع دیگر از باسن نیز بنام کنترباسن وجود دارد که یک «اکتاو» بم تر از نت نوشته شده آواز میدهد و از 6 تا پانزده کلید دارد.
پاره کن