کلمه جو
صفحه اصلی

بالاپوش


مترادف بالاپوش : لحاف، روانداز، ردا، طیلسان، عبا، فوطه، پالتو، شنل

متضاد بالاپوش : زیرپوش

فارسی به انگلیسی

covering, quilt

فارسی به عربی

عباءة , عموما , لحاف , مفرش السریر

مترادف و متضاد

لحاف ≠ زیرپوش


روانداز


ردا، طیلسان، عبا، فوطه


پالتو، شنل


۱. لحاف
۲. روانداز
۳. ردا، طیلسان، عبا، فوطه
۴. پالتو، شنل ≠ زیرپوش


overall (اسم)
بالا پوش، لباس کار

coverlet (اسم)
روپوش تختخواب، لحاف، روانداز، بالا پوش

mantle (اسم)
پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری

wrapper (اسم)
روپوش، لفاف، پوشه، بالا پوش، لفاف بسته بندی، چادر شب، بسته بندی کاغذ، بارپیچ، جلد کتاب

quilt (اسم)
لحاف، بالا پوش

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - پوشش که هنگام خواب بر روی خود اندازند لحاف . ۲ - جامه ای که روی لباسهای دیگر پوشند مانند پالتو و شنل .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - پوششی که هنگام خواب بر روی خود اندازند، لحاف . ۲ - جامه ای که روی لباس های دیگر پوشند.

لغت نامه دهخدا

بالاپوش. ( اِ مرکب ) روپوش. آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. ( آنندراج ). لحاف. ( ناظم الاطباء ). هرچه در وقت خواب بر رو اندازند از قبیل لحاف و غیره. ( فرهنگ نظام ). بالاافکن. روانداز. مقابل زیرافکن. مقابل زیرانداز. || جامه زبرین. لباسی که بر زبر لباسها پوشند. ( از شعوری ج 1 ص 169 ). آنچه بر روی لباس پوشند مثل لباده و پالتو. ( فرهنگ نظام ).لباس بالایی. لباس رویی. ( ناظم الاطباء ) :
زیرپوش است مرا آتش و بالاپوش آب
لاجرم گوی گریبان به حذر بازکنم.
خاقانی.
پوستین کهنه ای بدش بر دوش
شب نهالین و روز بالاپوش.
بهایی.
جامه ام کرباس بس ، کتان نباشد گو مباش
ورچه بالاپوش تابستان نباشد گو مباش.
نظام قاری.
و اگر از قبا و بالاپوش خلعت شفقت شود قاعده آن است که هرکس مشافهه از پادشاه شنیده باشد، عریضه بخدمت وزیر اعظم نوشته... ( تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 30 ).

فرهنگ عمید

۱. لحاف، آنچه هنگام خوابیدن روی خود می اندازند.
۲. لباسی که روی لباس های دیگر بر تن می کنند، شنل، پالتو.

پیشنهاد کاربران

اورکت

ردا، عبا، جبه، پالتو، شنل

سقف


کلمات دیگر: