کلمه جو
صفحه اصلی

باراور


مترادف باراور : ( بارآور ) بارور، ثمردار، مثمر، میوه دار، میوه دهنده، آبستن، باردار، حامله ، مفید، سودبخش

متضاد باراور : ( بارآور ) بی بر، سترون، عقیم

فارسی به انگلیسی

fruit-bearing, productive, breeder

فرهنگ فارسی

هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار، و در اصطلاح بانک: سرمایهای که سود بدهد

لغت نامه دهخدا

( بارآور ) بارآور. [ وَ ] ( نف مرکب ) برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. ( ناظم الاطباء ). باثمر: درختی بارآور. الحُبْلة؛ درختان بارآور :
بره هست چندان که آید بکار
درختان بارآور سایه دار.
فردوسی.
سپهبدنژادی و گندآوری
رَزی دید در راه بارآوری.
فردوسی.
دوصد میل ره بیشه باشد فزون
درختان بارآور گونه گون.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
ز ناگه بر مرغزاری رسید
درختان بارآور و سبز دید.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
هوای خوش و بیشه های فراخ
درختان بارآور سبزشاخ.
نظامی.
و درخت آن بقوت تر و بانشاطتر و بارآورتر. ( فلاحت نامه ). || صفت سرمایه ای است که سود میدهد: سرمایه من دربانک بارآور است و پنج درصد سود میدهد. || حامله. باردار :
گهرت بد بد با سوی گهر گشتی
همچنان مادر خود بارآور گشتی.
منوچهری.

بارآور. [ وَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

( بارآور ) ۱. هر درختی که میوه بدهد، درخت میوه دار.
۲. (بانکداری ) سرمایه ای که سود بدهد، پردوکتیف.

دانشنامه عمومی

بار آور. بار آور، روستایی از توابع بخش الوت شهرستان بانه در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان پشت آربابا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۱ نفر (۱۱خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

ثمربخش نتیجه بخس

حمال حمل کننده بار

بهره اور شده مثلا کارخانه ای به بهره برداری رسیده و ثمر کارش خوب شده است


کلمات دیگر: