کلمه جو
صفحه اصلی

بازوبند


مترادف بازوبند : ساعدبند، تعویذ، دعا

فارسی به انگلیسی

bangle, armband, armlet, bracelet


bangle, armband, armlet, bracelet, bangle

bangle


فارسی به عربی

سوار

مترادف و متضاد

armlet (اسم)
بازوبند، شاخابه، زره مخصوص دست، انشعاب کوچک دریا شبیه خلیج

bracelet (اسم)
بازوبند، النگو، دست بند

wristlet (اسم)
بازوبند، النگو، دست بند، بند ساعت، مچ پوش

ساعدبند


تعویذ، دعا


۱. ساعدبند
۲. تعویذ، دعا


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که ببازو بندند از آلات زینت یا سنگهای گرانبها . ۲ - پارچه ای که برای علامت و شعاری نقش شده باشد . ۳ - دعایی که بر کاغذ یا پارچه نوشته و بر بازو بندند .
دهی از نیشابور

فرهنگ معین

(بَ ) (اِمر. ) ۱ - النگویی که به جای مچ بر بازو می بندند. ۲ - نواری که به نشانة عزا، داشتن مأموریت ویژه ، عضویت در جایی یا داشتن مقامی در ورزش به بازو می بندند . ۳ - دعا یا قرانی که بر بازو می بندند، تعویذ. ۴ - نوعی زره بازو.

لغت نامه دهخدا

بازوبند. [ ب َ ]( اِ مرکب ) هر چیزی که بربازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن. ( ناظم الاطباء ). بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. ( یادداشت مؤلف ). پاره زیوری است معروف. ( آنندراج ). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوانان بسته میشده است. دُملُج و دِملَج. ( المنجد ) ( منتهی الارب ). معضاد. عِضاد. مُدلوج. دُملوج. ( منتهی الارب ). || مصالح هر چیز چنانچه رشته تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || بمعنی حرزی است که در درون آن دعا گذاشته به بازو می بندند. ( شعوری ج 1 ورق 156 ).

بازوبند. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه شهرستان نیشابور که در 12 هزارگزی شمال فدیشه در جلگه واقع شده است. ناحیه ای است معتدل با 522 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

بازوبند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور که در 12 هزارگزی شمال فدیشه در جلگه واقع شده است . ناحیه ای است معتدل با 522 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


بازوبند. [ ب َ ](اِ مرکب ) هر چیزی که بربازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن . (ناظم الاطباء) . بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. (یادداشت مؤلف ). پاره ٔ زیوری است معروف . (آنندراج ). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوانان بسته میشده است . دُملُج و دِملَج . (المنجد) (منتهی الارب ). معضاد. عِضاد. مُدلوج . دُملوج . (منتهی الارب ). || مصالح هر چیز چنانچه رشته ٔ تسبیح و دوال و امثال آن برای شمشیر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بمعنی حرزی است که در درون آن دعا گذاشته به بازو می بندند. (شعوری ج 1 ورق 156).


فرهنگ عمید

۱. نواری پارچه ای برای نشان دادن مٲموریت خاص، عزا، یا عضویت در یک گروه خاص.
۲. حلقه ای فلزی که برای زینت به بازو بسته می شود.

دانشنامه عمومی

بازوبند (انگلیسی: Armband) تکه پارچه ای است که به دور بازو، روی آستین یا سایر لباس ها (اگر باشد)، بسته می شود. بازوبندها ممکن است برای تزئین صِرف بسته شوند یا نشانگر وابستگی استفاده کننده به یک گروه، داشتن نقش یا درجه ای خاص، یا بودن در وضعیت یا حالتی خاص باشند.

دانشنامه آزاد فارسی

بازوبَنْد
(یا: زندبند) پوششی از جنس آهن یا فولاد که سپاهیان و پهلوانان به ساعد و بازو می بستند، به طوری که معمولاً از مچ به بالا را می پوشانید و روی زرهی که دست و انگشتان را حفاظت می کرد قرار می گرفت. این پوشش را، که در دورۀ صفویه متداول بود، معمولاً با بندهای چرمی به دست متصل می کردند که بازوی سپاهیان را در برابر تیغ و ضربت دشمنان محافظت کند. نوع دیگری از بازوبند نواری از جنس پارچه بود که بر آن علامت یا شعاری نقش می شد، یا دعایی بود که بر کاغذ یا پارچه می نوشتند و بر بازو می بستند. گاه نیز بازوبند جنبۀ زینتی داشته که از رشته ایی از سنگ های گران بها ساخته می شده است.

پیشنهاد کاربران

کماهه


کلمات دیگر: