کلمه جو
صفحه اصلی

بالایی


مترادف بالایی : زبرین، فرازین، فوقانی

متضاد بالایی : زیرین

فارسی به انگلیسی

upper

فارسی به عربی

الی اعلی , انتهی , رییس

مترادف و متضاد

زبرین، فرازین، فوقانی ≠ زیرین


over (صفت)
مافوق، بیرونی، فوقانی، بالایی، رویی

upper (صفت)
بالاتر، بالا، فوقانی، بالایی، بالا رتبه، زبرین

superior (صفت)
بالاتر، مافوق، برتر، عالی، ارشد، فائق، بالایی

o'er (صفت)
بیرونی، بالایی، رویی

upward (صفت)
بالایی، روبترقی، روببالا

upwards (قید)
بطرف بالا، بالایی، روبترقی، روببالا

super- (پیشوند)
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی

فرهنگ فارسی

منسوب به بالا

نشانه‌ای در قسمت بالای هر دکمه در صفحه‌کلید


لغت نامه دهخدا

بالایی. ( ص نسبی ) منسوب ببالا. رجوع به بالا شود. || فوقانی. || ( حامص ). برین. بلندی. ( ناظم الاطباء ). علو. و رجوع به بالا شود.
- خرج بالایی ؛ در تداول فارسی زبانان هند بکار میرود. رجوع به بالایی در آنندراج شود.
- زربالایی ؛ مداخل هوایی. ( آنندراج ). و رجوع به بالایی و زربالایی در آنندراج شود.

بالائی. ( ص نسبی ) بالایی. رجوع به بالا و بالایی شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{upper case} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نشانه ای در قسمت بالای هر دکمه در صفحه کلید

پیشنهاد کاربران

رویی . سطحی . .

فوقانی

زبرین، فرازین، فوقانی


کلمات دیگر: