کلمه جو
صفحه اصلی

ابتهاج


مترادف ابتهاج : خوشحالی، خوشی، سرور، شادمانی، شادی، فرح، مسرت

برابر پارسی : شادمانی

فارسی به انگلیسی

jubilation

عربی به فارسی

هلهله , شادي , جشن , شادماني


فرهنگ اسم ها

اسم: ابتهاج (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: ebtehāj) (فارسی: اِبتهاج) (انگلیسی: ebtehaj)
معنی: شادمانی، شادی، خوش و خرم، شادن شدن، خوشی

(تلفظ: ebtehāj) (عربی) شادن شدن ، خوش و خرم ؛ (در قدیم ) شادمانی ، خوشی .


مترادف و متضاد

خوشحالی، خوشی، سرور، شادمانی، شادی، فرح، مسرت


فرهنگ فارسی

شادشدن، شادی کردن ، شادی، شادمانی، خوشحالی
۱ - ( مصدر ) شاد شدن شادی نمودن شادمان گردیدن . ۲ - ( اسم ) شادی شادمانی مسرت سرور .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) شاد شدن ، شادمان گردیدن . ۲ - (اِمص . ) شادی ، خوشی . ۳ - راه راست خواستن . ۴ - گشاد کردن راه .

لغت نامه دهخدا

ابتهاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شادی. شادمانی. ( نطنزی ). فرَح. مسرت. سرور. ابتهاش. اجتذال. شاد شدن. ( زوزنی ). شادی نمودن. شادمان شدن : و مرا از دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنه آن نیاید. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ عمید

شاد شدن، شادی کردن، شادی، شادمانی، خوشی، خرمی، خوشحالی.

دانشنامه عمومی

هوشنگ ابتهاج، شاعر و موسیقی پژوه ایرانی
غلامحسین ابتهاج نماینده لاهیجان و لنگرود در دوره ۱۶ و نماینده بندر انزلی در دوره ۱۹ مجلس شورای ملی
ابوالحسن ابتهاج پایه گذار اصلی برنامه ریزی توسعه در ایران
برادران ابتهاج سه برادر بودند که در سالهای دهه سی و چهل خورشیدی بخشی از مناصب مهم را در اختیار داشتند
خانه دکتر ابتهاج، مربوط به دوره پهلوی اول
خانه ابتهاج (ارغوان)، مربوط به اوایل دوره پهلوی دوم
احمدعلی ابتهاج، صاحب کارخانه سیمان شمال و عموی هوشنگ ابتهاج

دانشنامه آزاد فارسی

اِبتهاج
(در لغت به معنی شادشدن) اصطلاحی در کلام و فلسفه. مراد از آن لذت «عقلی» حق تعالی از تعقل ذات خویش است. در پاسخ بدین پرسش که آیا می توان گفت خداوند لذّت می برد، دو گونه پاسخ داده اند: ۱. پاسخ منفی که پاسخ بیشتر متکلمان است؛ زیرا معتقدند چون در شرع، لذّت به خداوند نسبت داده نشده، حق تعالی از هرگونه لذّت مبرّاست؛ ۲. پاسخ مثبت که پاسخ شماری از متکلمان و نیز پاسخ حکیمان الهی است. بنابراین پاسخ، خداوند در پرتو تعقل ذات کامل خویش، دارای کامل ترین لذت عقلی است که باید از آن به اِبتهاج تعبیر کرد و خداوند را مبتهج بالذات دانست.

فرهنگ فارسی ساره

شادمان



کلمات دیگر: