مترادف باریک بین : دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
باریک بین
مترادف باریک بین : دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
فارسی به انگلیسی
subtle (observer)
discriminating, nice
فارسی به عربی
دقیق , صعب
مترادف و متضاد
باریک بین، نکته سنج
سخت گیر، بیزار، مشکل پسند، باریک بین
کمرو، ترسو، باریک بین، خیلی دقیق، وسواسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - خرده بین دقیق کنجکاو . ۲ - زیرک هوشیار .
کنجکاو، زیرک، باهوش، خرده بین، باریک بینی
کنجکاو، زیرک، باهوش، خرده بین، باریک بینی
فرهنگ معین
(اِفا. ) خرده بین ، کنجکاو.
لغت نامه دهخدا
باریک بین. ( نف مرکب ) آنکه به امعان نظر بنگرد چو ستاره شناس و مانند آن. ( آنندراج ). آنکه به امعان نظر بنگرد. ( ارمغان آصفی ). رجوع به مجموعه مترادفات ص 140 شود. باهوش و زیرک. ( ناظم الاطباء ). زیرک و هوشیار. تیزنظر. دقیق. فَطِن. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). مدْقِق. صُحصُح. صحصوح مرد رسادانای امور، باریک بین. ( منتهی الارب ). ظریف بین. پر از فراست ، ظرافت. ( دِمزن ).کسی که در حرکات بستگان و دوستان دقیق میشود و جزئیات را دیده دل تنگ میگردد: فلان باریک بین است و از دوستان خود زود دل تنگ میشود. ( فرهنگ نظام ) :
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشه خویش از آن.
همه باریک بین و راست انداز.
ز خجلت سرافکنده شد بر زمین.
قضا چشم باریک بینش ببست.
قضا چشم باریک بینش بست.
بفرمود تا برنهادند زین
بر آن راه پویان [ اسبان ] باریک بین.
بباریک بینان مشکل گشای.
از سر خوان ملک برخیز کاین باریک بین
می شمارد لب گزیدن را لب نانی دگر.
سواد دیده باریک بینان
انیس خاطر خلوت نشینان.
حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشه خویش از آن.
نظامی.
ز غمزه لعل داران کمان سازهمه باریک بین و راست انداز.
نظامی.
شه از رای دانای باریک بین ز خجلت سرافکنده شد بر زمین.
نظامی.
اجل چون بخونش برآورد دست قضا چشم باریک بینش ببست.
سعدی ( بوستان ).
بخون کسی چون اجل برد دست قضا چشم باریک بینش بست.
سعدی ( بوستان ).
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492 ). || تیزبین ( در حیوانات ) : بفرمود تا برنهادند زین
بر آن راه پویان [ اسبان ] باریک بین.
فردوسی.
بپرهیز گاران پاکیزه رای بباریک بینان مشکل گشای.
نظامی.
|| خسیس. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ). تنگ نظر. میرزا صائب گوید: از سر خوان ملک برخیز کاین باریک بین
می شمارد لب گزیدن را لب نانی دگر.
( آنندراج ).
|| شاعر. ( دهار ) : سواد دیده باریک بینان
انیس خاطر خلوت نشینان.
نظامی.
|| ناتوان بین. ( ارمغان آصفی ). || ناتوان. ( آنندراج ).فرهنگ عمید
۱. کنجکاو.
۲. زیرک، باهوش.
۳. موشکاف، دقیق: اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک بینش ببست (سعدی۱: ۱۴۱ ).
۲. زیرک، باهوش.
۳. موشکاف، دقیق: اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک بینش ببست (سعدی۱: ۱۴۱ ).
پیشنهاد کاربران
نکته سنجی
تیزفهم
دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته بین، نکته سنج، هوشیار، باریک اندیش
نازک اندیش
کلمات دیگر: