کلمه جو
صفحه اصلی

یکه

فارسی به انگلیسی

shock caused by surprise or disappointment, jar, jump, lone, shake, shock, single, solitary, spring, start, turn, unit, unity, wince, wrench

jar, jump, lone, shake, shock, single, solitary, spring, start, turn, unit, unity, wince, wrench


فارسی به عربی

هزة , وحدة , وحید

مترادف و متضاد

unit (اسم)
عده، شمار، یکه، واحد، یک، یک دستگاه، یگان، عدد فردی

monad (اسم)
اتم، تک، یکه، واحد، جوهر الهی

lone person (اسم)
یکه

lone (صفت)
مجرد، تنها، دلتنگ، تک، یکه، بیوه، مجزا ومنفرد

فرهنگ فارسی

تک، تنها، یگانه، بی همتا، بی نظیر
(صفت ) ۱-تک بی نظیر بی مانند. ۲- تنها به تنها.

فرهنگ معین

(یَ یا یِ کِّ ) (ص . ) تنها، یگانه ، بی مانند.

لغت نامه دهخدا

یکه. [ ی َ / ی ِ ک َ / ک ِ / ی َک ْ ک َ / ک ِ / ی ِک ْ ک َ /ک ِ ] ( ص ، ق ) منفرد. تنها. یگانه. ( یادداشت مؤلف ). فرید. ( یادداشت مؤلف ). فرد. یک. ( از ناظم الاطباء ).
- یکه شبانه روز ؛ روز و شب. ( ناظم الاطباء ).
- یکه و تنها ؛ وحیداً فریداً. تک و تنها. ( از یادداشت مؤلف ).
- || تنهای تنها. تنها و بی همراهی کسی :
در زیر خاک یکه و تنها چه گونه ای ؟!
؟
|| فرد.منتها. بی نظیر. ( یادداشت مؤلف ). بی نظیر. ( ناظم الاطباء ) :
اتاقه زد به کله گوشه ام دمیدن مهر
که ای خراج ستان یکه شاعر آفاق.
؟ ( از یادداشت مؤلف ).
|| عراده یک اسب بارکشی. ( ناظم الاطباء ). || تنها سوار. ( آنندراج ). رجوع به یکه سوار شود. || آفتاب. ( آنندراج ). || نخستین و پیشین. || کسی. هرکس. || دفعتاً. معاً. با هم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. تک، تنها.
۲. یگانه، بی همتا، بی نظیر.
* یکه خوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] تکان خوردن و حیرت کردن.
* یکه وتنها:
۱. تنها.
۲. به تنهایی.

۱. تک؛ تنها.
۲. یگانه؛ بی‌همتا؛ بی‌نظیر.
⟨ یکه خوردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] تکان خوردن و حیرت کردن.
⟨ یکه‌وتنها:
۱. تنها.
۲. به‌تنهایی.


دانشنامه عمومی

یکه (به مجاری: Jéke) یک منطقهٔ مسکونی در مجارستان است که در زابولکس-زاتمار-بریج واقع شده است. یکه ۶٫۳۲ کیلومتر مربع مساحت و ۷۲۹ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای مجارستان

جدول کلمات

تک, تنها ,یگانه, بی نظیر, بی همتا

پیشنهاد کاربران

پس از آن حرف , آدم ها یکه خوردند
در اینجا یعنی جا خوردن تعجب

تنها

یکه ( Yekə ) :در زبان ترکی به معنی بزرگ

ده زبان دریِ افغانی یعنی تنها
مه یکه ماندُم یعنی من تنها ماندم


کلمات دیگر: