کلمه جو
صفحه اصلی

احسن


برابر پارسی : بهترین، خوشترین، نیکوترین

فارسی به انگلیسی

plaudit, better or best

better or best


plaudit


فرهنگ فارسی

خوبتر، نیکوتر، بهتر
( صفت ) زه آفرین احسنت . قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسن ملک گفت زه . ( فردوسی )
قریه ای است بین یمامه و حمی ضریه

فرهنگ معین

(اَ سَ ) [ ع . ] (ص تف . ) نیکوتر، بهتر. ،به نحو ~ به بهترین شیوه و طرز. ،~التقویم بهترین شکل ، بهترین صورت .
( ~. ) (صت ) آفرین ، احسنت ، مرحبا.

(اَ سَ) [ ع . ] (ص تف .) نیکوتر، بهتر. ؛به نحو ~ به بهترین شیوه و طرز. ؛~التقویم بهترین شکل ، بهترین صورت .


( ~.) (صت ) آفرین ، احسنت ، مرحبا.


لغت نامه دهخدا

احسن. [ اَ س َ ] ( ع ن تف ) نیکوتر. بهتر. اعلی. احمد. اولی. اصلح. ج ، اَحاسِن : تبارک اﷲ احسن الخالقین. ( قرآن 14/23 ).
در شعر مپیچ و در فن او
چون اکذب اوست احسن او.
نظامی.
از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام روایا ( ؟ ) مقدّر ساخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- امثال :
احسن الشعر اکذبه .
احسن من الدنیا المقبلة.
احسن من الشمس و القمر.
احسن من الطاووس .
احسن من زمن البرامکة. ( مجمع الأمثال میدانی ).
|| ( از ع ، صوت ) زه ! احسنت. آفرین. وَه ! خَه !
چو زد [ رستم ] تیر بر سینه اشکبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گیر و قدرگفت ده
فلک گفت احسن ملک گفت زه.
فردوسی.

احسن. [ اَ س َ ] ( اِخ ) قریه ای است بین یمامه و حمی ضریة که معدن الأحسن نیز گویند و آن بنی ابی بکربن کلاب راست ودر آنجا حصنی و معدن زری است و در سمت راست راه یمامه است و کوههائی در آنجاست به نام أحاسِن. نوفلی گوید: ضریّه دو کوه دارد یکی را وَسط و دیگری را اَحسن خوانند و بدانجا معدن نقره است. ( معجم البلدان ).

احسن . [ اَ س َ ] (اِخ ) قریه ای است بین یمامه و حمی ضریة که معدن الأحسن نیز گویند و آن بنی ابی بکربن کلاب راست ودر آنجا حصنی و معدن زری است و در سمت راست راه یمامه است و کوههائی در آنجاست به نام أحاسِن . نوفلی گوید: ضریّه دو کوه دارد یکی را وَسط و دیگری را اَحسن خوانند و بدانجا معدن نقره است . (معجم البلدان ).


احسن . [ اَ س َ ] (ع ن تف ) نیکوتر. بهتر. اعلی . احمد. اولی . اصلح . ج ، اَحاسِن : تبارک اﷲ احسن الخالقین . (قرآن 14/23).
در شعر مپیچ و در فن او
چون اکذب اوست احسن او.

نظامی .


از برای وی احمد انواع منایا و احسن اقسام روایا (؟) مقدّر ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- امثال :
احسن الشعر اکذبه .
احسن من الدنیا المقبلة .
احسن من الشمس و القمر .
احسن من الطاووس .
احسن من زمن البرامکة . (مجمع الأمثال میدانی ).
|| (از ع ، صوت ) زه ! احسنت . آفرین . وَه ! خَه !
چو زد [ رستم ] تیر بر سینه ٔ اشکبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گیر و قدرگفت ده
فلک گفت احسن ملک گفت زه .

فردوسی .



فرهنگ عمید

خوب‌تر؛ نیکوتر؛ بهتر.
⟨ احسن‌ تقویم: [قدیمی] = احسن‌التقویم


خوب تر، نیکوتر، بهتر.
* احسن تقویم: [قدیمی] = احسن التقویم

فرهنگ فارسی ساره

خوشترین، نیکوترین، بهترین


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَحْسَنُ: نیکوتر - نیکوترین
معنی أَحْسِن: نیکی کن
معنی أُحْصِنَّ: شوهر دار شدند
معنی خَلَقَهُ: آنچه را آفرید(در جمله " أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ") - اورا خلق کرد
معنی حُسْنَیٰ: مؤنث أحسن : نیکوترین(حسن عبارت است از هر چیزی که بهجت و شادابی آورد و انسان به سوی آن رغبت کند )
معنی قَصَّ: حکایت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و قصص به مع...
معنی یَقُصُّ: حکایت می کند - داستان نقل می کند- قصّه می گوید(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و...
معنی یَقُصُّونَ: حکایت می کنند - داستان نقل می کنند- قصّه می گویند(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصی...
ریشه کلمه:
حسن (۱۹۴ بار)

جدول کلمات

بهتر

پیشنهاد کاربران

احسن : خوبتر، نیکو تر ، بهتر

سرخ شدن

أَحْسَن[اسم] :اسم تفضیل از ( حَسَن ) بر وزن اَفعَل، به معنی بهتر، خوبتراست مذکر آن حُسْنَی، جمع آن أَحَاسِن.
أَحْسَنَ [فعل] : نیکی کرد، این کلمه ضد ( أَسَاءَ ) است. أَحْسَن[شبه جمله ] :احْسَنْت، کار را بسیار خوب انجام دادى.

برتر

هم خانواده احسن: احسان، حسن

نیکی کن


( اَ سَ ) [ع] ( تف ) نیکو تر - بهتر - به نحو~به بهترین شیوه طرز😌

( اَسَ ) [ع] ( ص تف ) نیکوتر - بهتر - به نحو~به بهترین شیوه و شکل

نیکو تر - بهتر - به نحو~ به بهترین شیوه و طرز


کلمات دیگر: