کلمه جو
صفحه اصلی

توقر الدواعی

فرهنگ فارسی

باصطلاح شاعر چیزی را ذکر کند و برای اثبات آن اسباب و مواد فراهم آرد

لغت نامه دهخدا

توقرالدواعی. [ ت َ وَق ْ ق ُ رُدْ دَ] ( ع اِ مرکب ) به اصطلاح ، شاعر چیزی را ذکر کند و برای اثبات آن اسباب و مواد فراهم آرد مثال از صائب :
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای
چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای.
( مطلعالسعدین از آنندراج ).


کلمات دیگر: