کلمه جو
صفحه اصلی

مصون


مترادف مصون : ایمن، بری، حفظشده، درامان، محفوظ، نگاه داشته

برابر پارسی : درپناه، دورداشته، نگهداشته

فارسی به انگلیسی

immune, privileged, inviolable, all right, invulnerable, sacred, safe, secure, hunky-dory

immune, inviolable


all right, immune, invulnerable, sacred, safe, secure


فارسی به عربی

منیع

مترادف و متضاد

defended (صفت)
مصون

immune (صفت)
مصون، ازاد، دارای مصونیت قانونی و پارلمانی

protected (صفت)
مصون، سپردار، محفوظ

inviolable (صفت)
مصون، غصب نکردنی

untouchable (صفت)
مصون، لمس ناپذیر، نجس، غیرقابل لمس

guarded (صفت)
مصون، محفوظ

ایمن، بری، حفظشده، درامان، محفوظ، نگاه‌داشته


فرهنگ فارسی

حفظ کرده شده، نگاهداری شده ، مصونیت: مصون بودن، محفوظ بودن
( اسم ) محفوظ حفظ شده نگاهداشته : ... تادامن قیامت این چشم. نیک از چشم بد مصون باد و ترازوی این اقبال از چشم گردان زوال مامون .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نگاه داشته شده ، محفوظ .

لغت نامه دهخدا

مصون. [ م َ ] ( ع ص ) مصوون. محفوظ. نگاهداشته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نگاهداشته شده و محفوظ. ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نگهداشته. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). ایمن. مأمون. محروس. دورداشته از تعرض : عرضی مصون ؛ عرضی دور از تعرض. مقابل عرض مبتذل. ( یادداشت مؤلف ) : آورده اند که در آبگیری ازراه دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ). هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند. ( کلیله و دمنه ). لقبی که در خزینه الطاف باری تعالی ازبهر او مخزون بود و از مشارکت اغیار محفوظ و مصون. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 215 ). از طوارق ایام و حوادث روزگار مصون و محروس مانده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 410 ). مال مزکی دارند و جامه پاک و عرض مصون. ( گلستان ). تا دامن قیامت این چشمه نیک از چشم بد مصون باد و ترازوی این اقبال ازچشم گردان زوال مأمون. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 5 ).
- مصون شدن ؛ محفوظ شدن.
- مصون گردیدن ( گشتن ) ؛ محفوظ شدن.
- مصون ماندن ؛ محفوظ ماندن : ما از وقع صولت او از در وقایه تحرز حالی را مصون می مانیم و ایزدتعالی دیده دلهای ما را به کحل بیداری و هشیاری روشن می دارد. ( مرزبان نامه ص 261 ).

فرهنگ عمید

حفظ شده، نگه داری شده.

پیشنهاد کاربران

درپناه، برکنار

برای واژه ی از ریشه عربی �مصون�، بسته به جمله، یکی از دو واژه ی پارسیِ �برکنار� یا �در پناه� از دیگر واژه های آورده شده در بالا بهتر است.

بی گزند ( در امان )

در کنار برابرهای یاد شده در بالا، همچنین �بی گزند�؛ نمونه:
خوشبختانه نوشته هایم از دستبرد، بی گزند ( در امان ) ماند.


کلمات دیگر: