مترادف امیری : امارت، تسلط، حکومت، سلطنت، کیایی، پادشاهی، سالاری، سرداری
امیری
مترادف امیری : امارت، تسلط، حکومت، سلطنت، کیایی، پادشاهی، سالاری، سرداری
مترادف و متضاد
۱. امارت، تسلط، حکومت، سلطنت، کیایی
۲. پادشاهی، سالاری، سرداری
فرهنگ فارسی
نام یکی از دهستانهای بخش لاریجان شهرستان آمل .
فرهنگ معین
( ~.) [ ع - فا. ] 1 - (حامص .) امیر بودن ، امارت ، حکمرانی . 2 - سرداری ، سالاری . 3 - سروری ، بزرگی . 4 - (ص نسب .) منسوب به امیر. 5 - (اِ.) آهنگی که بدان دوبیتی های امیر پازاواری مازندرانی را خوانند. 5 - (اِ.) نوعی ترمه که به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر می بافتند.
لغت نامه دهخدا
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
(از مجالس النفائس صص 18 - 19).
نیستم راضی که گوید غیر پیغام ترا
بی ادب ترسم که آرد بر زبان نام ترا.
یک قطره خون و صد غم و محنت ، دل من است
یک دیدن و هزار بلا حاصل من است .
(از مجمعالخواص ص 127).
امیری . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان شیراز با 105 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
امیری . [ اَ ] (اِخ ) محمدصادق خان ، متخلص به امیری و مشهور به ادیب الممالک (1277 - 1336 هَ .ق .). شاعر دوره ٔ اخیر بود. رجوع به ادیب فراهانی شود.
بسروری ّ و امیر رعیت و لشکر
پذیردت ز خدا گر روی بحکم تبار.
(از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 279).
|| پادشاهی . سلطنت : برادر ما... را... آوردند و بر تخت نشاندند وبر وی بامیری سلام کردند. (تاریخ بیهقی ). || (ص نسبی ) منسوب به امیر. || (اصطلاح موسیقی ) آهنگی که بدان دوبیتی های امیر پازواری را خوانند. (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به امیر پازواری شود. || (اصطلاح صوفیه ) اراده ٔ خود را جاری کردن بر سالک . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از یادداشت مؤلف ).
- زر امیری ؛ نوعی زر : و نقد ایشان [ اهل یزد ] را زرامیری گویند کی سه دینار از آن دیناری سرخ ارزد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 122).
- شال امیری ؛ ترمه ای که بدستور میرزا تقی خان امیرکبیر در کرمان ، یزد، کاشان و اصفهان و غیره بافتند. (یادداشت مؤلف ).
- مال امیری ؛ مال موظف بر زمین خراجی . (یادداشت مؤلف ).
بسروری و امیر رعیت و لشکر
پذیردت ز خدا گر روی بحکم تبار.
- زر امیری ؛ نوعی زر : و نقد ایشان [ اهل یزد ] را زرامیری گویند کی سه دینار از آن دیناری سرخ ارزد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 122 ).
- شال امیری ؛ ترمه ای که بدستور میرزا تقی خان امیرکبیر در کرمان ، یزد، کاشان و اصفهان و غیره بافتند. ( یادداشت مؤلف ).
- مال امیری ؛ مال موظف بر زمین خراجی. ( یادداشت مؤلف ).
امیری. [ اَ ] ( اِخ ) از شاعرانی است که مقدم بر امیرعلی شیر نوایی بوده اند، و امیرعلی شیر در مجالس النفائس در ضمن شرح حال کسانی که در آخر زمان آنان بوده وملازمت آنان را درک نکرده می نویسد: مولانا امیری ترک بود. نظم ترکی او هم نیک واقع شده ولی شهرت نگرفته در فارسی [ در ] جواب خواجه کمال این مطلع از اوست :
روز قسمت هر کسی از عیش بخش خود ستاند
غیر زاهد کو ریاضتها کشید و خشک ماند.
امیری. [ اَ ] ( اِخ ) امیربیگ ، از ایل افشار و از شاعران قرن دهم هجری و معاصر صادقی کتابدار بوده. از اوست :
نیستم راضی که گوید غیر پیغام ترا
بی ادب ترسم که آرد بر زبان نام ترا.
یک قطره خون و صد غم و محنت ، دل من است
یک دیدن و هزار بلا حاصل من است.
امیری. [ اَ ] ( اِخ ) محمدصادق خان ، متخلص به امیری و مشهور به ادیب الممالک ( 1277 - 1336 هَ.ق. ). شاعر دوره اخیر بود. رجوع به ادیب فراهانی شود.
امیری. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان شیراز با 105 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و صیفی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
امیری . [ اَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش لاریجان شهرستان آمل . این دهستان در قسمت شمال خاوری بخش واقع شده و منطقه ایست کوهستانی و دارای هوای سردسیر. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات ، لبنیات ،انگور، گردو و عسل . این دهستان دارای ده آبادی و 2000 تن جمعیت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
دانشنامه عمومی
وحید امیری بازیکن فوتبال ایرانی
ناتاشا امیری، داستان نویس و منتقد ادبی
مرضیه امیری، روزنامه نگار و زندانی سیاسی
نوشابه امیری، روزنامه نگار
رامونا امیری، مانکن و مدل ایرانی کانادایی
ایرج (خواننده)، خواننده
سید کریم امیری فیروزکوهی، شاعر.
احسان خواجه امیری، خواننده
الماس خان کندوله ای، سردار سپاه نادرشاه افشار (الماس خان امیری)
امیرحسین امیری، بازیکن فوتبال اهل ایران
شمس آباد
کلان
وانا
گل پاشا
سفلی
هاره
ترا
لارین
دینان
اخا
اخازیر
نهر
شاهاندشت
شنگلده
زبان مردم این منطقه مازندرانی بوده و امرار معاش اصلی آنان از طریق کشاورزی و دامپروری است. آب و هوای منطقه مطابق با مناطق کوهستانی بوده و زمستان های پربرف وتابستان های بسیار دلپذیر و مطبوعی دارد. رودخانه هراز از کنار این منطقه ییلاقی خوش آب و هوا می گذرد. امیری از غرب به قله دماوند و از جنوب و جنوب غربی به لاسم می رسد.
امیری مشتمل است بر روستاهای:
امیری در گذشته یکی از دهستان های بخش لاریجان شهرستان آمل بود و در سر شماری عمومی کشاورزی در سال ۱۳۶۷ هم یک دهستان به شمار می آمد اما در آمارگیری جاری جمعیت در سال ۱۳۷۰ دهستان امیری با دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان ادغام و روستاهای آن به عنوان روستاهای دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل شناخته شد.
گویش مازنی
امیری که نام کهن آن تبری بوده است از اصلی ترین و مشهورترین ...
پیشنهاد کاربران
امیر: فرمان ده ( فرمانده ) ، امر کننده ، حاکم، رئیس
امیری: ( ی: یای نسبیت ) اطرافیان امیر، اهل بیت امیر