کلمه جو
صفحه اصلی

بی واسطه


برابر پارسی : بی میانجی

فارسی به انگلیسی

direct, immediate


immediate


immediate, direct

فرهنگ فارسی

بی وسیله و بی ذریعه ٠ بدون میانجی ٠ یا بدون جهت و بدون سبب ٠

لغت نامه دهخدا

بی واسطه. [ س ِ طَ / طِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + واسطه عربی ) بیوسیله و بیذریعه. ( آنندراج ). بدون میانجی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود. || بدون جهت و بدون سبب. ( ناظم الاطباء ). رجوع به واسطه شود.

فرهنگ فارسی ساره

بیمیان ج


پیشنهاد کاربران

unmediated
firsthand
primary

بلافصل


کلمات دیگر: