مترادف مسجدی : نمازخوان، مسجدرو، اهل مسجد، مربوط به مسجد، زاهد، عبادت کار، مؤمن
مسجدی
مترادف مسجدی : نمازخوان، مسجدرو، اهل مسجد، مربوط به مسجد، زاهد، عبادت کار، مؤمن
مترادف و متضاد
۱. نمازخوان، مسجدرو، اهل مسجد
۲. مربوط به مسجد
۳. زاهد، عبادتکار، مومن
فرهنگ فارسی
مربوط به مسجد
لغت نامه دهخدا
مسجدی. [ م َ ج ِ] ( ص نسبی ) منسوب به مسجد. مربوط به مسجد. رجوع به مسجد شود. || عابد. زاهد. متعبد. پارسا. آنکه اعتکاف مساجد یا نماز به جماعت کند :
گفتم همی چه گوئی ای حیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی.
معتکف کوی خرابات شد.
گفتم همی چه گوئی ای حیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی.
عسجدی.
مسجدیی بسته آفات شدمعتکف کوی خرابات شد.
نظامی.
کلمات دیگر: