تعهد
بعهده گرفتن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
از عهده برامدن، بعهده گرفتن، نگاه داشتن، افسار کردن، گلاویز شدن با، دارای اسباب و لوازم کردن
فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن
عهده دار شدن، بعهده گرفتن، تقبل کردن، قول دادن، متعهد شدن، تعهد کردن، متقبل شدن
فرهنگ فارسی
تعهد کردن ٠ متعهد شدن ٠ قبول کردن ٠ عهده دار شدن ٠
لغت نامه دهخدا
بعهده گرفتن. [ ب ِ ع ُ دَ / دِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) تعهد کردن. متعهد شدن. قبول کردن. عهده دار شدن.
پیشنهاد کاربران
عهده دار شدن
کلمات دیگر: