مترادف مضطرب کردن : آشفته کردن، پریشان کردن، مشوش کردن، بی قرار کردن، آشفته خاطر کردن، دل واپس کردن، بی تاب کردن، نگران کردن
مضطرب کردن
مترادف مضطرب کردن : آشفته کردن، پریشان کردن، مشوش کردن، بی قرار کردن، آشفته خاطر کردن، دل واپس کردن، بی تاب کردن، نگران کردن
فارسی به انگلیسی
to agitate, to disturb
alarm, anguish
فارسی به عربی
اضطراب , انزعاج , جرس الانذار , ضیق
مترادف و متضاد
دست پاچه کردن، گیج کردن، اشفتن، مضطرب کردن، عصبانی کردن، گرم شدن کله
تحریک کردن، بکار انداختن، پریشان کردن، تکان دادن، اشفتن، سراسیمه کردن، مضطرب کردن
مضطرب کردن، محنت زده کردن
مضطرب کردن، از خطر اگاهانیدن، هراسان کردن، اشوبناک کردن
اشفتن، مضطرب کردن، بر گرداندن، اشفته کردن، واژگون کردن، چپه کردن
آشفته کردن، پریشان کردن، مشوش کردن، بیقرار کردن، آشفتهخاطر کردن، دلواپس کردن، بیتاب کردن، نگران کردن
کلمات دیگر: