کلمه جو
صفحه اصلی

مشوش کردن


مترادف مشوش کردن : آشفته کردن، پریشان کردن، مشوش داشتن، آسیمه کردن، مضطرب ساختن

متضاد مشوش کردن : آرام ساختن

فارسی به انگلیسی

addle, disquiet, disturb, tear, to disturb

to disturb


addle, disquiet, disturb, tear


فارسی به عربی

اربک

مترادف و متضاد

disturb (فعل)
پریشان کردن، اشفتن، مزاحم شدن، بر هم زدن، مختل کردن، مضطرب ساختن، مشوش کردن، بهم زدن

disconcert (فعل)
دست پاچه کردن، سراسیمه کردن، مبهوت کردن، مشوش کردن

آشفته کردن، پریشان کردن، مشوش داشتن، آسیمه کردن، مضطرب ساختن ≠ آرام ساختن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) مشوش داشتن

پیشنهاد کاربران

- کاسه و کوزه ٔ کسی را برهم زدن ؛ زندگی آرام کسی را مشوش کردن و خراب کردن آرامش وی.


کلمات دیگر: