کلمه جو
صفحه اصلی

انتصاب


مترادف انتصاب : برگماری، تعیین، نصب، گماردن، گماشتن

متضاد انتصاب : انتخاب

برابر پارسی : گماشتن، بکارگماری، به کارگماری، گماشتگی، گمارش

فارسی به انگلیسی

appointment, designation, inauguration, installation, installment, nomination, ordainment, sppolntment

appointment, designation, inauguration, installation, nomination, ordainment


appointment, designation, inauguration, installation, installment, nomination, ordainment


فارسی به عربی

تعیین

عربی به فارسی

نصب , ساختمان , نعوظ , شق شدگي


مترادف و متضاد

appointment (اسم)
کار، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، منصب، وقت تعیین شده

ordination (اسم)
انتصاب، دسته بندی، برگماری

برگماری، تعیین، نصب ≠ انتخاب


گماردن، گماشتن


۱. برگماری، تعیین، نصب
۲. گماردن، گماشتن ≠ انتخاب


فرهنگ فارسی

برپاساختن، برقرارشدن، به کاری قیام کردن، منصوب شدن
۱ - ( مصدر ) گماشتن گماردن نصب کردن . ۲ - ( مصدر ) بر پا ساختن . ۳ - برقرار شدن بکاری قیام کردن منصوب شدن. جمع : انتصابات . یا انتصاب کسی بشغلی و منصبی . اعطای آن شغل بوی تفویض آن شغل بوی تفویض آن منصب باو .
خاموش بودن

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - گماشتن ، نصب کردن . ۲ - برپا ساختن . ۳ - چیزی را جایی قرار دادن .

لغت نامه دهخدا

انتصاب. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برپای خاستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). برپا شدن. ( غیاث اللغات ). || بکاری قیام کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). یقال انتصب للامر؛ اذا قام له. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) : اصدر امیرالمؤمنین کتابه هذا و قد استقامت له الامور و جری علی اذلاله التدبیر و انتصب منصب آبائه الراشدین.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ). || بنصب شدن حرف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ). حرکت نصب دادن حرفی را. ( از اقرب الموارد ). || گماشتن. گماردن. نصب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || مطاوعه نَصَب َ کند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نَصْب شود. || ( اصطلاح طب قدیم ) بیماریی که نفس در آن بخوبی نیاید و بیمار آرام نداشته باشد مگر آنکه راست نشیند و گردن را راست و کشیده دارد. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ج 2 ص 51 س 20 ). || ( اِمص ) برپاخاستگی. || راست شدگی. ( ناظم الاطباء ). || به قرار شدن.بکاری قیام کردن. منصوب شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- انتصاب کسی بشغلی و منصبی ؛ اعطای آن شغل به وی. تفویض آن منصب باو. ( فرهنگ فارسی معین ).
- انتصاب یافتن ؛ برقرار شدن :
خسرو خورشیدچتر آنکه ز کلک و کفش
پرچم شب یافت رنگ رایت صبح انتصاب.
خاقانی.

فرهنگ عمید

۱. منصوب شدن.
۲. برقرار شدن.
۳. به کاری اقدام کردن.
۴. [قدیمی] برپا خاستن.

دانشنامه عمومی

در امور اجتماعی، انتصاب که در مقابل انتخاب مطرح می شود به معنی گماردن کسی در مقامی با تصمیم شخصی است. همچنین معمولاً شخص صاحب حق انتصاب قابلیت عزل برگماشته را نیز می دارد.

فرهنگ فارسی ساره

گماشتگی، گماشتن، گمایش، به کارگمار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] راست کردن چیزی مانند گردن و کمر را انتصاب می گویند و از آن در باب صلات سخن رفته است.
انتصاب کمر در حال قیام واجب در نماز و نیز هنگام نشستن برای معذور از قیام و پس از سجده اول، واجب است.
انتصاب گردن
انتصاب گردن هنگام قیام بنابر قول مشهور مستحب است.



پیشنهاد کاربران

اِنْتِصاب: گماشتن، نصب کردن.
اِنْتِساب: نسبت داشتن، مرتبت بودن.
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. انتساب با حرف سین به معنای" نسبت داشتن " و" مرتبط بودن" است:" اولین قدم منتقد در کار انتقاد آن است که از صحت انتساب اثر به صاحب اثر مطمئن گردد"
اما انتصاب با حرف "ص" به معنای گماشتن و نصب کردن است: "انتصاب او به ریاست اداره موجب اعتراض کارمندان شد. "
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۴۲. )


کلمات دیگر: