حاد
تیز نظر
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
تند، نوک تیز، حاد، بحرانی، تیز، حساس، زیرک، تیزرو، زیر، روشن بین، تیز نظر، شدید، تیز
تیز نظر، هوشیار، تیز بین، دارای فکر صائب
فرهنگ فارسی
شاهی البصر شفن
لغت نامه دهخدا
تیزنظر. [ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) شاهی البصر. شفن. حنادرالعین. ( منتهی الارب ): نسر؛ مرغی تیزنظر است چنانکه از چهارصد فرسخ می بیند. ( از منتهی الارب ) : تیزنظر باید بود تا بداند که لذت قصوی و انس اعلی آنها راست. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
پیشنهاد کاربران
بینا
کلمات دیگر: