کلمه جو
صفحه اصلی

اعلیحضرت

فارسی به انگلیسی

his majesty, sire

His Majesty


majesty, Sire


فارسی به عربی

صاحب الجلالة ، صاحب السمو
( اعلیحضرت (بصورت خطاب ) ) فخامة

صاحب الجلالة ، صاحب السمو


مترادف و متضاد

majesty (اسم)
برتری، علو، حضرت، اعلیحضرت، بزرگی عظمت و شان و اقتدار

فرهنگ فارسی

از القاب پادشاه است

لغت نامه دهخدا

اعلیحضرت. [ اَ لا ح َ رَ ]( اِ مرکب ) از القاب پادشاه است. ( ناظم الاطباء ). لقب مرکب از اعلی و حضرت که به پادشاهان و امامان دهند.برتر پیشگاه. بزرگ پیشگاه. پیشگاه عالی. و بهنگام خطاب به آخر آن الف ندا آرند، چنانکه در اعلیحضرتا.

فرهنگ عمید

بلندجایگاه، عنوان مخصوص پادشاه.

پیشنهاد کاربران

بجای اعلیحضرت که لغتی عربی است بگوییم بزرگ پیشگاه

شهریار بلند، پادشاه بلندپایه :
بپوشیدم این خلعت ناپسند
بفرمان آن شهریار بلند.
فردوسی.

اعلیحضرتا

والاجناب. [ ج َ] ( ص مرکب ) والاحضرت. عالی مقام. والاشان :
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک
شاخ جنیبت کش است گل شده والاجناب.
خاقانی.

سپهرسطوت. [ س ِ پ ِ س َطْ وَ ] ( ص مرکب ) بزرگ منزلت. عظیم الشأن :
جمشید سام حشمت سام سپهرسطوت
دارای زال صولت زال زمانه داور.
خاقانی.

سپهراحتشام. [ س ِپ ِ اِ ت ِ ] ( ص مرکب ) با عظمت. بزرگ قدر. عالی رتبت : پرویز مکنت ، سپهر احتشام. ( حبیب السیر چ جدید ج 3 ص 322 ) . خدام موکب ، سپهر احتشام ، شرایط اجتهاد و اهتمام بتقدیم رسانند. ( حبیب السیر ج 3 ص 322 ) . ناهید بهجت ، سپهر احتشام. ( حبیب السیر ج 3 ص 1 ) .

سپهرصولت. [ س ِ پ ِ ص َ / صُو ل َ ] ( ص مرکب ) بلند مرتبه. دارای شکوه و جلال :
خسرو سام دولتی ، سام سپهرصولتی
رستم زال دانشی ، زال زمانه داوری.
خاقانی.


کلمات دیگر: