مترادف مسخ شدن : تغییرشکل دادن، زشت شدن، بدشکل شدن
مسخ شدن
مترادف مسخ شدن : تغییرشکل دادن، زشت شدن، بدشکل شدن
مترادف و متضاد
تغییرشکلدادن، زشت شدن، بدشکل شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - بصورت زشتی در آمدن ۲ - روح انسان پس از جدایی از بدن ببدن حیوانی در آمدن .
پیشنهاد کاربران
مَسخ شدن. تبدیل صورت یافتن. ممسوخ گشتن. از صورتی به صورتی دیگر درآمدن. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «مسخ» )
امثال:
"سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست. " ( خاقانی )
"گر بَرِ شعری یمن به من مثال تو رسد
مسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری. " ( خاقانی )
امثال:
"سیزده جنس نهاده است نبی
که همه مسخ شدند و همه هست. " ( خاقانی )
"گر بَرِ شعری یمن به من مثال تو رسد
مسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری. " ( خاقانی )
کلمات دیگر: