غذاء
بقوت
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی
۱- بالقوه : ( و بدین جهت گویند هر چیزی را : یا بقوتست یا بفعل و هر چه شاید بودن و هنوز نیست ... ) ۲- بازور با فشار.
لغت نامه دهخدا
بقوت. [ ب ِ ق ُوْوَ ] ( ق مرکب ) بالقوه. ( فرهنگ فارسی معین ). مقابل بالفعل : و بدین جهت گویند هر چیزی را یا بقوتست یا بفعل و هرچه شاید بودن و هنوز نیست... ( دانشنامه علایی الهیات ص 62 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قوه شود. || بازور. بافشار. ( فرهنگ فارسی معین ).
بقوة.[ ب َ وَ ] ( ع مص ) انتظار کردن و حفظ و نگهبانی نمودن. ( آنندراج ). و رجوع به بقاوة شود. || ( اِ ) ابقه بقوتک مالک ؛ نگهدار او را چنانکه نگاه می داری مال خود را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بقاوة شود.
بقوة.[ ب َ وَ ] ( ع مص ) انتظار کردن و حفظ و نگهبانی نمودن. ( آنندراج ). و رجوع به بقاوة شود. || ( اِ ) ابقه بقوتک مالک ؛ نگهدار او را چنانکه نگاه می داری مال خود را. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بقاوة شود.
بقوت . [ ب ِ ق ُوْوَ ] (ق مرکب ) بالقوه . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل بالفعل : و بدین جهت گویند هر چیزی را یا بقوتست یا بفعل و هرچه شاید بودن و هنوز نیست ... (دانشنامه ٔ علایی الهیات ص 62 از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قوه شود. || بازور. بافشار. (فرهنگ فارسی معین ).
کلمات دیگر: