کلمه جو
صفحه اصلی

مضمحل کردن


مترادف مضمحل کردن : نابود کردن، نیست کردن، ازمیان بردن، تباه کردن، متلاشی کردن، منقرض کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن

فارسی به انگلیسی

overthrow, vanquish

فارسی به عربی

اغمر

مترادف و متضاد

overthrow (فعل)
برانداختن، بهم زدن، منقرض کردن، سرنگون کردن، مضمحل کردن

overset (فعل)
زینت دادن، بر هم زدن، شلوغ کردن، زیاد بار کردن، واژگون ساختن، سرنگون کردن، مضمحل کردن

overturn (فعل)
برانداختن، مضمحل کردن، واژگون کردن، چپه کردن یا شدن

نابود کردن، نیست کردن، ازمیان بردن، تباه کردن


متلاشی کردن، منقرض کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن


۱. نابود کردن، نیست کردن، ازمیان بردن، تباه کردن
۲. متلاشی کردن، منقرض کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن



کلمات دیگر: