کلمه جو
صفحه اصلی

مذب

فرهنگ فارسی

مرد بسیار دور کننده از حریم خود

لغت نامه دهخدا

مذب. [ م ُ ذِب ب ] ( ع ص ) مذبوب. مکان کثیرالذباب. ( از المنجد ). جای مگس ناک. رجوع به مذبوب شود.

مذب. [ م َ ذَب ب ] ( ع ص ) زمین مگس ناک. ( آنندراج ). رجوع به مُذِب شود. || مِذَب . ( ناظم الاطباء ). رجوع به واژه های بعدی شود.

مذب. [ م ِ ذَب ب ] ( ع ص ) مرد بسیار دورکننده از حریم خود. ( منتهی الارب ). ذباب. که از حریم خود پاسداری و دفاع کند.( از متن اللغة ). دَفّاع از حریم خویش. ( از اقرب الموارد ). دفاع کننده از اهل و قبیله خویش. ( از المنجد ).مَذَب . ( ناظم الاطباء ).

مذب . [ م َ ذَب ب ] (ع ص ) زمین مگس ناک . (آنندراج ). رجوع به مُذِب ّ شود. || مِذَب ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به واژه های بعدی شود.


مذب . [ م ِ ذَب ب ] (ع ص ) مرد بسیار دورکننده از حریم خود. (منتهی الارب ). ذباب . که از حریم خود پاسداری و دفاع کند.(از متن اللغة). دَفّاع از حریم خویش . (از اقرب الموارد). دفاع کننده از اهل و قبیله ٔ خویش . (از المنجد).مَذَب ّ . (ناظم الاطباء).


مذب . [ م ُ ذِب ب ] (ع ص ) مذبوب . مکان کثیرالذباب . (از المنجد). جای مگس ناک . رجوع به مذبوب شود.



کلمات دیگر: