مترادف مغیث : فریادرس، یاری کننده، یاریگر
مغیث
مترادف مغیث : فریادرس، یاری کننده، یاریگر
فارسی به انگلیسی
(one) who helps
فرهنگ اسم ها
اسم: مغیث (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: moqis) (فارسی: مغيث) (انگلیسی: moghis)
معنی: فریادرس، یاری کننده، نامی ازنام های خدای تعالی، از نام های خداوند
معنی: فریادرس، یاری کننده، نامی ازنام های خدای تعالی، از نام های خداوند
(تلفظ: moqis) (عربی) (در قدیم) فریادرس ، یاری کننده ؛ از نامهای خداوند .
مترادف و متضاد
صفت فریادرس، یاریکننده، یاریگر
فریادرس، یاریکننده، یاریگر
فرهنگ فارسی
فریادرس
( اسم ) بفریاد رسنده یاری کننده فریاد رس
اسم و ادبی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید .
( اسم ) بفریاد رسنده یاری کننده فریاد رس
اسم و ادبی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید .
فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) به فریاد رسنده ، یاری - کننده .
لغت نامه دهخدا
مغیث . [ م َ ] (ع ص ) گیاه بر زمین افتاده از شدت باران . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد شریر. (از اقرب الموارد).
مغیث . [ م ُ ] (اِخ ) اسم وادیی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید. (از معجم البلدان ).
مغیث. [ م ُ ] ( ع ص ) فریادرسنده. ( مهذب الاسماء ). فریادرس. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صارِخ. صَریخ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
شارب خمر است و سالوس و خبیث
مر مریدان را کجا باشد مغیث.
مغیث. [ م َ ] ( ع ص ) گیاه بر زمین افتاده از شدت باران. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مرد شریر. ( از اقرب الموارد ).
مغیث. [ م ُ ] ( اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مغیث. [ م ُ ] ( اِخ ) اسم وادیی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید. ( از معجم البلدان ).
شارب خمر است و سالوس و خبیث
مر مریدان را کجا باشد مغیث.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 129 ).
|| ( اِ ) نام معجونی که آن را معجون ابی مسلم نامند و آن مُسکّن همه ٔدردهاست. ( از بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مغیث. [ م َ ] ( ع ص ) گیاه بر زمین افتاده از شدت باران. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مرد شریر. ( از اقرب الموارد ).
مغیث. [ م ُ ] ( اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مغیث. [ م ُ ] ( اِخ ) اسم وادیی است که قوم عاد در آن به هلاکت رسید. ( از معجم البلدان ).
مغیث . [ م ُ ] (اِخ ) نامی ازنامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مغیث . [ م ُ ] (ع ص ) فریادرسنده . (مهذب الاسماء). فریادرس . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صارِخ . صَریخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
شارب خمر است و سالوس و خبیث
مر مریدان را کجا باشد مغیث .
|| (اِ) نام معجونی که آن را معجون ابی مسلم نامند و آن مُسکّن همه ٔدردهاست . (از بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
شارب خمر است و سالوس و خبیث
مر مریدان را کجا باشد مغیث .
مولوی (مثنوی چ خاور ص 129).
|| (اِ) نام معجونی که آن را معجون ابی مسلم نامند و آن مُسکّن همه ٔدردهاست . (از بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
فریادرس.
پیشنهاد کاربران
�مغیث� از القاب امام زمان ( عج ) به معنای فریادرس
کلمات دیگر: