کلمه جو
صفحه اصلی

مفضل

عربی به فارسی

مطلوب , برگزيده , مخصوص , سوگلي , محبوب , مرجح , داراي رجحان , قابل ترجيح , برتر


فرهنگ اسم ها

اسم: مفضل (پسر) (عربی) (تلفظ: mofazzel) (فارسی: مفَضَّل) (انگلیسی: mofazzel)
معنی: برتری داده شده، افزون کرده، ارجح، راجح، ( اَعلام ) مفَضَّل ضبی ( = مفضل ابن محمّد ) : [قرن هجری] نحوی و شاعر عرب از مردم کوفه، مؤلف مفَضَّلیات

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - افزون کننده . ۲ - نیکویی کننده بخشش کننده : [ زانکه هم محسن است و هم مجمل زانکه هم مکرم است و هم مفضل . ] ( حدیقه . مد . ۹۹ )
ابن المهلب ابن ابی صفره الازدی مکنی به ابوغسان از حکام و شجاعان و معاریف عرب در عصر خود بود که در بصره اقامت داشت . و به سال ۸۵ ه. ق .

فرهنگ معین

(مُ فَ ضَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) برتری داده شده ، افزون کرده .
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - افزون کننده . ۲ - نیکویی کننده ، بخشش کننده .

(مُ فَ ضَّ) [ ع . ] (اِمف .) برتری داده شده ، افزون کرده .


(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - افزون کننده . 2 - نیکویی کننده ، بخشش کننده .


لغت نامه دهخدا

مفضل. [ م ِ ض َ ] ( ع ص ) مرد بسیارفضل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : روز عید فطر بدان حضرت پیوست ، جوان فاضل مفضل ، دبیری نیک... در ادب و ثمرات آن با بهره... ( چهارمقاله ص 84 ). || ( اِ ) جامه بادروزه. ج ، مفاضل. ( مهذب الاسماء ). جامه بادروزه زن ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه بادروزه که وقت کار و خدمت پوشند. ج ، مفاضل. ( ناظم الاطباء ). جامه ای که مرد و زن به هنگام کار پوشند یا هر روز پوشند. مفضلة. ( از اقرب الموارد ).

مفضل. [ م ُ ف َض ْ ض َ ] ( ع ص ) افزون کرده شده و فوقیت داده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تفضیل داده شده و افزون کرده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تفضیل شود.
- مفضل شدن ؛ تفضیل یافتن. برتری یافتن. افزونی یافتن : آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشتگان که خدای آموخت به الهام نه نامهای گفتنی. ( جامعالحکمتین ص 14 ).
|| رجل مفضل ؛ مرد بسیارفضل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ).

مفضل. [ م ُ ف َض ْ ض ِ ] ( ع ص ) افزون و فوقیت دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تفضیل دهنده. برتری دهنده. و رجوع به تفضیل شود.

مفضل. [ م ُض ِ ] ( ع ص ) افزون کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه چیزی را افزون می آورد. ( ناظم الاطباء ) || آنکه باقی میگذارد از چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نیکویی کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فضل کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مهترانند مفضل و هر یک
اندر افضال جاودانه زیاد.
مسعودسعد.
نیکی و سخاوت کن و مشمرکه چو ایزد
پاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست.
سنائی.
زآنکه هم محسن است و هم مجمل
زآنکه هم مکرم است و هم مفضل.
سنایی ( حدیقةالحقیقة ص 99 ).
برکه شمرم خلق توای مهتر مکرم
پیش که کنم شکر تو ای خواجه مفضل.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 196 ).
مفضلا، مقبلا، گشاده دلا
منعما، مکرما، گشاده کفا.
سوزنی.
در عهود ماضی... پادشاهی بوده است عالم و عادل و مقبل و مفضل. ( سندبادنامه ص 134 ).
صبوری کن مکن تیزی ز شمس الدین تبریزی
بشرخسبی ملک خیزی که او شاهی است بس مفضل.
مولوی ( کلیات شمس چ فروزانفر ج 3 ص 150 ).

مفضل . [ م ِ ض َ ] (ع ص ) مرد بسیارفضل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : روز عید فطر بدان حضرت پیوست ، جوان فاضل مفضل ، دبیری نیک ... در ادب و ثمرات آن با بهره ... (چهارمقاله ص 84). || (اِ) جامه ٔ بادروزه . ج ، مفاضل . (مهذب الاسماء). جامه ٔ بادروزه ٔ زن ، یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ بادروزه که وقت کار و خدمت پوشند. ج ، مفاضل . (ناظم الاطباء). جامه ای که مرد و زن به هنگام کار پوشند یا هر روز پوشند. مفضلة. (از اقرب الموارد).


مفضل . [ م ُ ض ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خداوندا من اینجا آمدستم
به امید تو و امید مفضل .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 53).


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) رجوع به ابن عاصم ابوطالب مفضل و الفهرست ابن الندیم و معجم الادباء چ مرجلیوث ج 7 ص 170 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1770 شود.


مفضل . [ م ُ ف َ ض ض َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یعلی بن عامر الضبی مکنی ، به ابی العباس (متوفی به سال 168 هَ . ق .). از روات شعر و عالم به ادب و ایام عرب واز مردم کوفه بود. عبدالواحد لغوی گوید اشعاری که وی از کوفیان نقل کرده موثق تر از همه است . گویند بر منصور عباسی خروج کرد و منصور بر وی دست یافت و او رابخشود و سپس ملازم مهدی شد و کتاب خود «مفضلیات » را برای او تصنیف کرد. ابن الندیم گوید: این کتاب مشتمل بر 128 قصیده است . او راست : الامثال ، معانی الشعر، الالفاظ، العروض . (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 204). و رجوع به ابن الندیم و معجم الادباء چ مرجلیوث ج 7 ص 171 و قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1771 شود.


مفضل . [ م ُ ف َ ض ض َ ] (اِخ ) ابن مسعود تنوخی حنفی ، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هَ . ق .). از علمای قرن پنجم هجری است . او راست : التنبیه فی الرد الشافعی فیما خالف النصوص و البیان عن الفصل فی الاشربة بین الحلال و الحرام . (از کشف الظنون ج 1 ص 263 و 493).


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن المهلب بن ابی صفرة الازدی ، مکنی به ابوغسان (متوفی به سال 102 هَ . ق .). از حکام و شجاعان و معاریف عرب در عصر خود بود که در بصره اقامت داشت و به سال 85 هَ . ق . حجاج فرمانروایی خراسان را بدو سپرد و وی هفت ماه در آنجا حکومت کرد. سلیمان بن عبدالملک ریاست لشکر فلسطین را به وی داد، سپس به عراق در قیام برادرش یزید بر ضد بنی مروان همراه او بود و چون برادرش کشته شد و مردم از آن دو روی برتافتند با گروهی که مانده بودند به واسط رفت و سپس به قندابیل واقع در سند رهسپار شد و هلال بن احوز تمیمی - که از جانب مسلمةبن عبدالملک بن مروان به جنگ او فرستاده شده بود- با وی به مقاتله پرداخت و مفضل بر دروازه ٔ قندابیل کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1064). و رجوع به الکامل ابن اثیر و مجمل التواریخ ص 304 و عیون الاخبار ج 4 ص 12 و 64 و حبیب السیر چ خیام ص 174 و 175 شود.


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن سعد ابن حسین مافروخی . رجوع به مافروخی شود.


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن فضاله . رجوع به ابومعاویه مفضل در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مسعربن محمد تنوخی ، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هَ . ق .). ادیب و فقیه و نحوی و از مردم معرةالنعمان بود. نیابت قضاء دمشق را داشت و نیز عهده دار قضاء بعلبک بود. وی معتزلی بود. او راست : «الرد علی الشافعی » و «تاریخ النحاة». و رجوع به معجم الادباء چ مرجلیوث ج 7 ص 171 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1064 شود.


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ )ابن عمر، مکنی به ابوعبداﷲ یا ابومحمد جعفی کوفی . از اصحاب امام جعفر صادق (ع ) و امام موسی کاظم (ع ) و از متکلمان معتزله است . وی کتاب معروف خود «توحید مفضل » را که در رد بر دهریه و اثبات وجود صانع است از سخنان امام جعفر صادق (ع ) روایت کرده است . و رجوع به الذریعة ج 4 ص 482 و الملل و النحل چ مصر ص 275 شود.


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (ع ص ) افزون کرده شده و فوقیت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تفضیل داده شده و افزون کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تفضیل شود.
- مفضل شدن ؛ تفضیل یافتن . برتری یافتن . افزونی یافتن : آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشتگان که خدای آموخت به الهام نه نامهای گفتنی . (جامعالحکمتین ص 14).
|| رجل مفضل ؛ مرد بسیارفضل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ](اِخ ) ابن عمر. رجوع به ابهری اثیرالدین و روضات الجنات ص 335 و قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 500 و 504 شود.


مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض ِ ] (ع ص ) افزون و فوقیت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). تفضیل دهنده . برتری دهنده . و رجوع به تفضیل شود.


مفضل . [ م ُض ِ ] (ع ص ) افزون کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه چیزی را افزون می آورد. (ناظم الاطباء) || آنکه باقی میگذارد از چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیکویی کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فضل کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مهترانند مفضل و هر یک
اندر افضال جاودانه زیاد.

مسعودسعد.


نیکی و سخاوت کن و مشمرکه چو ایزد
پاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست .

سنائی .


زآنکه هم محسن است و هم مجمل
زآنکه هم مکرم است و هم مفضل .

سنایی (حدیقةالحقیقة ص 99).


برکه شمرم خلق توای مهتر مکرم
پیش که کنم شکر تو ای خواجه ٔ مفضل .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 196).


مفضلا، مقبلا، گشاده دلا
منعما، مکرما، گشاده کفا.

سوزنی .


در عهود ماضی ... پادشاهی بوده است عالم و عادل و مقبل و مفضل . (سندبادنامه ص 134).
صبوری کن مکن تیزی ز شمس الدین تبریزی
بشرخسبی ملک خیزی که او شاهی است بس مفضل .
مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 3 ص 150).

فرهنگ عمید

افزون کننده، افزون آورنده.
۱. افزون شده.
۲. برتری داده شده.
۳. آن که به فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند، بسیارفضل.

۱. افزون‌شده.
۲. برتری‌داده‌شده.
۳. آن‌که به ‌فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند؛ بسیارفضل.


افزون‌کننده؛ افزون‌آورنده.


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مفضل (ابهام زدایی). مفضل ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • مفضل بن عمر جعفی کوفی، از چهره های سرشناس و از شاگردان ممتاز امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا (علیهم السلام) و مشهور به توحید مفضل• مفضل بن صالح نحاس، مفضّل بن صالح، ابوجمیلة النّحاس الاسدی (النّخّاس) در زمره اصحاب امام صادق (علیه السّلام) و از روات ضعیف شیعه
...


کلمات دیگر: