معنی: نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی
مجدود
فرهنگ اسم ها
معنی: نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی
فرهنگ فارسی
پسر مسعود غزنوی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مجدود. [ م َ ] ( اِخ ) نام حکیم سنائی. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به سنائی شود.
مجدود. [ م َ ] ( اِخ ) پسر مسعود غزنوی است که پس از مرگ پدر برای تصاحب تاج و تخت با برادر خود مودود به مبارزه برخاست اما قبل از اینکه لشکر دو برادر به هم برسند وی را به لاهور در چادر خویش مرده یافتند. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 394 شود.
مجدود. [ م َ ] (اِخ ) پسر مسعود غزنوی است که پس از مرگ پدر برای تصاحب تاج و تخت با برادر خود مودود به مبارزه برخاست اما قبل از اینکه لشکر دو برادر به هم برسند وی را به لاهور در چادر خویش مرده یافتند. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 394 شود.
مجدود. [ م َ ] (اِخ ) نام حکیم سنائی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سنائی شود.
مجدود. [ م َ ] (ع ص ) بخت مند. (منتهی الارب ). صاحب بخت و روزی . (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). بخت مند و آن که صاحب حظ عظیمی باشد. (ناظم الاطباء). عظیم الحظ. بزرگ بهره . بهره مند.بهره ور. بخت ور. بختیار. نیک بخت . مسعود. محظوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حق سبحانه و تعالی این نعمت او را گوارنده گردانید و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت . (تاریخ قم ص 8). || بریده . جدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جامه ٔ بریده .(از منتهی الارب ). بریده جامه . (ناظم الاطباء). || کسی که دارای جد مشهور نامدار باشد. (ناظم الاطباء). صاحب اجداد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).