کلمه جو
صفحه اصلی

مرون

فرهنگ فارسی

نرم شدن

لغت نامه دهخدا

مرون. [ م َ ] ( ع ص ) مغلوب و مقهور. ( از منتهی الارب ).

مرون. [ م ُ ] ( ع مص ) نرم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم گردیدن با اندک سختی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || سخت گردیدن دست بر کار و سخت گردیدن روی بر امر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوی کردن بر چیزی. ( از منتهی الارب ). اعتیاد یافتن بر چیزی و ادامه دادن آن. ( از اقرب الموارد ). || فرسوده شدن. ( تاج المصادر زوزنی ). مرانة. مرونة.

مرون . [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مقهور. (از منتهی الارب ).


مرون . [ م ُ ] (ع مص ) نرم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نرم گردیدن با اندک سختی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت گردیدن دست بر کار و سخت گردیدن روی بر امر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوی کردن بر چیزی . (از منتهی الارب ). اعتیاد یافتن بر چیزی و ادامه دادن آن . (از اقرب الموارد). || فرسوده شدن . (تاج المصادر زوزنی ). مرانة. مرونة.



کلمات دیگر: