کلمه جو
صفحه اصلی

موفق شدن


مترادف موفق شدن : توفیق یافتن، پیروز شدن، کامیاب شدن

فارسی به انگلیسی

achieve, batten, make, prevail, prosper, succeed

فارسی به عربی

انجح , انجز , صل

مترادف و متضاد

توفیق‌یافتن، پیروز شدن، کامیاب شدن


get on (فعل)
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن

prosper (فعل)
پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامکار شدن، کامیاب شدن

do well (فعل)
موفق شدن

succeed (فعل)
موفق شدن، کامیاب شدن، نتیجه بخشیدن، به دنبال آمدن، بطور توالی قرار گرفتن

get rich (فعل)
موفق شدن

make good (فعل)
موفق شدن

make out (فعل)
تنظیم کردن، موفق شدن، معنی چیزی را پیدا کردن

thrive (فعل)
پیشرفت کردن، موفق شدن، رونق یافتن، کامیاب شدن

make it (فعل)
موفق شدن

فرهنگ فارسی

توفیق یافتن ٠

لغت نامه دهخدا

موفق شدن. [ م ُ وَف ْ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) توفیق یافتن. ( ناظم الاطباء ). کامیاب گشتن. توفیق اتمام کار یا نیل به آرزو پیدا کردن. دست یافتن. کامیابی یافتن. ( از یادداشت مؤلف ) : عهد خراسان و جمله مملکت پدر را بخواستیم... با آنچه گرفته شده است... با آنچه موفق شدیم به گرفتن. ( تاریخ بیهقی ).
شکر خدای کن که موفق شدی به خیر.
سعدی ( گلستان ).

پیشنهاد کاربران

Conquering


موفق به . . . . . . . شدن

نائل آمدن به


کلمات دیگر: