مترادف انضباط : ترتیب، دیسیپلین، نظام، نظم، ادب، نزاکت
برابر پارسی : آراستگی، بسامانی، سامان پذیری، سامان گرفتن
discipline, order
discipline
انضباط , انتظام , نظم , تاديب , ترتيب , تحت نظم و ترتيب در اوردن , تاديب کردن
۱. ترتیب، دیسیپلین، نظام، نظم
۲. ادب، نزاکت
ترتیب، دیسیپلین، نظام، نظم
ادب، نزاکت
قانون یا مجموعهقوانین حاکم بر رفتار یا فعالیت سربازان و دیگر نظامیان
نظم و ترتیب؛ سامان گرفتن؛ بنوا شدن؛ خوب نگاه داشته شدن؛ نظم داشتن.
سامان گرفتن، سامان پذیر