کلمه جو
صفحه اصلی

مفنگی


مترادف مفنگی : ضعیف، لاغر، مردنی، نزار، مافنگی

متضاد مفنگی : سرومروگنده، قبراق

فارسی به انگلیسی

weakly or sickly, timorous of pain, raw - boned


weakly or sickly, soft, raw-boned, timorous of pain

مترادف و متضاد

ضعیف، لاغر، مردنی، نزار، مافنگی ≠ سرومروگنده، قبراق


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه آب بینی وی دایما روان باشد ۲ - لاغر و ضعیف و مردنی . ۳ - مستعد ابتلا به بیماریهای گوناگون

فرهنگ معین

(مُ فَ ) (ص نسب . ) (عا. ) ۱ - کسی که آب بینی وی دایماً روان باشد. ۲ - ضعیف و مردنی .

لغت نامه دهخدا

مفنگی. [ م ُ ف َ ] ( ص )مردنی و لاغر. ضعیف و آسیب پذیر. آماده و مستعد ابتلا به بیماریهای گوناگون. این صفت بیشتر برای انسان و به ندرت درباره حیوانات به کار می رود و ظاهراً آن را برای موجودات بیجان ابداً استعمال نمی کنند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).

پیشنهاد کاربران

حرف مفت زن.


لاغر، ضعیف،
در زبان کردی بهش میگن ( له ر، لاواز ، کز )

مفنگی به معنی
معتاد مواد مخدر
و لاغر
و دود زده



کلمات دیگر: