شخص توانگر، میاسیر جمع
( اسم صفت ) توانگر غنی .
آنکه می بندد و اسیر می کند .
( اسم صفت ) توانگر غنی .
آنکه می بندد و اسیر می کند .
موسر. [ س ِ ] (ع ص ) توانگر و فراخ دست . ج ، میاسر، موسرون . (منتهی الارب ، ماده ٔ ی س ر) (ناظم الاطباء). توانگر. (آنندراج ) (دهار). فراخ روزی . مقابل معسر. (یادداشت مؤلف ). موسع. ج ، موسرون . (مهذب الاسماء). || میانه حال . (یادداشت مؤلف ). || آن زن که آسان زاید. (مهذب الاسماء).