مذبذب. [ م ُ ذَ ذَ / ذِ ] ( ع ص ) رجل مذبذب ؛ مرد دودله. ( منتهی الارب ). متردد بین امرین. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).یا آنکه بین اختیار صحبت دو تن متردد باشد و نتواندبر یکی از آن دو قرار گیرد. ( از متن اللغة ). متردد بین اقدام و احجام. ( از اقرب الموارد ). متردد. ( غیاث اللغات ). کسی که در میان کردن و نکردن کاری دودل باشد. فی القرآن : مذبذبین بین ذلک ، لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء. ( از اقرب الموارد ). متحیر. دودل. دودله. ( یادداشت مؤلف ). || بر یک حال و یک جا قرار نگرفته . ( غیاث اللغات ). چیزی آونگان و جنبان. ( آنندراج ). || در حیرت انداخته. به شک افتاده. ( فرهنگ فارسی معین ). || دورو. منافق. ( یادداشت مؤلف ). دوبهم زن. سخن چین. ( فرهنگ فارسی معین ).