کلمه جو
صفحه اصلی

مذبذب


مترادف مذبذب : دودل، متزلزل، متردد، مردد، پرشک، دمدمی مزاج، نامصمم

متضاد مذبذب : مصمم

فارسی به انگلیسی

equivocal, hesitant

double-minded, wavering


مترادف و متضاد

دودل، متزلزل، متردد، مردد ≠ مصمم


پرشک، دمدمی‌مزاج، نامصمم


۱. دودل، متزلزل، متردد، مردد
۲. پرشک، دمدمیمزاج، نامصمم ≠ مصمم


فرهنگ فارسی

کسی که میان دوامرمترددودودل باشد ، سخن چین و دورو
( اسم ) ۱- کسی که درمیان کردن و نکردن کاری دودل باشد مردد . ۲- دوبهم زن سخن چین جمع : مذبذبین . توضیح تلفظ این کلمه بصورت مذبذب غلط مشهور است .
مرد دو دله

فرهنگ معین

(مُ ذَ ذَ ) [ ع . ] (اِمف . ) در تردید و شک افتاده .
(مُ ذَ ذِ ) [ ع . ] (اِفا. ) مردُد، دو دل .

(مُ ذَ ذَ) [ ع . ] (اِمف .) در تردید و شک افتاده .


(مُ ذَ ذِ) [ ع . ] (اِفا.) مردُد، دو دل .


لغت نامه دهخدا

مذبذب. [ م ُ ذَ ذَ / ذِ ] ( ع ص ) رجل مذبذب ؛ مرد دودله. ( منتهی الارب ). متردد بین امرین. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).یا آنکه بین اختیار صحبت دو تن متردد باشد و نتواندبر یکی از آن دو قرار گیرد. ( از متن اللغة ). متردد بین اقدام و احجام. ( از اقرب الموارد ). متردد. ( غیاث اللغات ). کسی که در میان کردن و نکردن کاری دودل باشد. فی القرآن : مذبذبین بین ذلک ، لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء. ( از اقرب الموارد ). متحیر. دودل. دودله. ( یادداشت مؤلف ). || بر یک حال و یک جا قرار نگرفته . ( غیاث اللغات ). چیزی آونگان و جنبان. ( آنندراج ). || در حیرت انداخته. به شک افتاده. ( فرهنگ فارسی معین ). || دورو. منافق. ( یادداشت مؤلف ). دوبهم زن. سخن چین. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

متردد، دودل.

دانشنامه عمومی

منافق


پیشنهاد کاربران

آونگان

آمیخته واژه ی �دودل� که در بالا از آن یاد شده نیز از دید من با اندکی چشم پوشی درست است؛ ولی آرشِ واژه ی از ریشه عربی �مذبذب� فراتر از آن است. در واژه ی �دودل�با جنبانیدن های پیوسته چون آونگ ساعت های کهنه سر و کار نداریم.

�. . . به گمانم چنان آدمی با سرشتی آونگان یا بهتر است بگویم: �مذبذب� به کار رهبری ( از هرگونه و در هر سطح آن! ) نمی خورد. � برگرفته از یادداشت �اگر جای �بشّار اسد� بودم . . . � ب. الف. بزرگمهر ١٦ شهریور ماه ١٣٩١
https://www. behzadbozorgmehr. com/2012/09/blog - post_7. html

در کتاب " سیر حکمت در اروپا"ی مرحوم محمد علی فروغی در فصل ششم، فلسفه فلوطین، می خوانیم: عالم جسمانی" مذبذب" بین وجود و عدم است. با توجه به متون قبلی و بعدی، واژه "مذبذب" را می توان به معنای " در تغییر و تبدیل " دانست.


کلمات دیگر: