کلمه جو
صفحه اصلی

ازهری

فرهنگ فارسی

ابومنصور محمد بن احمدازهری هروی (ف.۳۷٠ ه . ق . ) از جمله بزرگان علمای ادب در قرن ۴ ه . است . ولادت و وفات او در شهر هرات اتفاق افتاد.او مدتی در عراق و جزیره العرب بجمع لغت مشغول و چندی هم به دست قرامطه در عربستان اسیر بود و در آنجا بر اثر معاشرت با عربان بسیاری از لغات و اصطلاحات حقیقی زبان عرب را فرا گرفت کتاب مشهور او لغت [ التهذیب ] است .
نورالدین یکی از شعرای دوره خداوند گار غازی و از اهالی آق شهر

لغت نامه دهخدا

ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) نورالدین . یکی از شعرای دوره ٔ خداوندگار غازی و از اهالی آق شهر. (قاموس الاعلام ترکی ).


ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن الازهر طلحةبن نوح بن ازهر الازهری الهروی اللغوی مکنی بابومنصور، امام مشهور در لغت . وی فقیه شافعی مذهب بود و علم او در لغت غلبه داشت و بدان اشتهار یافت و همگان بر فضل و ثقت و درایت و ورع او متفق بودند، وی از ابی الفضل محمدبن ابی جعفر المنذری اللغوی از ابی العباس ثعلب و غیره روایت دارد. ازهری ببغداد شد و بدانجا ابابکربن درید را بدید لکن ازو چیزی روایت نکرده است و از ابی عبداﷲ ابراهیم بن عرفة ملقب به نفطویه و از ابی بکربن السری معروف به ابن السراج نحوی علم آموخت و بعضی گفته اند که ازهری از ابن السراج چیزی فرانگرفته است . ازهری در طلب لغت بلاد عرب را بپیموده است و یکی از افاضل حکایت کرد که نامه ای بخط ازهری دیده است بدین مضمون : امتحنت بالاسرسنة عارضت القرامطة الحاج بالهبیر و کان القوم الذین وقعت فی سهمهم عرباً نشؤا فی البادیة یتبعون مساقط الغیث ایام النجع و یرجعون الی اعداد المیاه فی محاضرهم زمان القیظ و یرعون النعم و یعیشون بالبانها و یتکلمون بطباعهم البدویة و لایکاد یوجد فی منطقهم لحن اوخطاء فاحش فبقیت فی اسرهم دهراً طویلاً و کنا نشتی بالدهناء و نرتبع بالصمان و نقیظ بالستارین و استفدت من محاورتهم و مخاطبة بعضهم بعضاً الفاظاً جمّة و نوادر کثیرة اوقعت اکثرها فی کتابی یعنی التهذیب . و نیز در تضاعیف کلام خویش آورده است که در صمان دو زمستان گذاشت . ابومنصور جامع شتات لغت عرب و مطلع بر اسرار و دقایق آن است و در لغت کتاب تهذیب را تصنیف کرده است و آن از کتب مختاره است شامل بیش از 10 مجلد و نیز او را تصنیفی است فی غریب الالفاظ التی استعملها الفقهاء، در یک مجلد، و آن سند فقها در تفسیر مشکلات لغات متعلقه بفقه است و هم ازهری را کتابی است در تفسیر. وی در بغداد با اسحاق الزجاج و ابابکربن الانباری را دیدار کرد و نگفته اند که چیزی از آندو فراگرفته است یا نه . ولادت وی به سال 282 و وفات او در اواخر سال 370 و بقولی 371 در شهر هرات بوده است و ازهری نسبت بنام جد وی ازهر است .(ابن خلکان چ طهران ج 2 ص 79). بخشی از کتاب ((التهذیب )) در لغت در مجله ٔ عالم شرقی بچاپ رسیده است . (الاعلام زرکلی به نقل از وفیات و مجله ٔ مجمع علمی 1 : 270 و ارشاد الاریب 6 : 297). و نیز او راست : ((تفسیر دیوان ابی تمام )) و ((شرح اسماء الحسنی )) و کتاب الحیض . (کشف الظنون ). و رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 7 و تاریخ الحکمای قفطی ص 423 ومعجم الادباء ج 6 ص 297 و روضات الجنات ص 714 و لباب الالباب ج 1 ص 211 ، 232 و 346 و قاموس الاعلام ترکی وفهرست المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر و فهرست عیون الاخبار ابن قتیبه چ مصر سال 1343 ج 1 و ج 2 شود.


ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) مروزی . رجوع بجمال الدین و لباب الالباب ج 1 ص 215 و 218 شود.


ازهری. [ اَ هََ ] ( ص نسبی ، اِ ) فیروزه ای است نزدیک بفیروزه بواسحاقی در صافی و شفافی. ( جواهرنامه ).

ازهری. [ اَ هََ ] ( ص نسبی ) منسوب به ازهر، نام جد منتسب الیه. ( انساب سمعانی ).

ازهری. [ اَ هََ ] ( اِخ ) ابومنصور. رجوع به ازهری محمدبن احمد... شود.

ازهری. [ اَ هََ] ( اِخ ) جمال الدین محمد. رجوع به ازهری هروی شود.

ازهری. [ اَ هََ ] ( اِخ ) حسین بن ابراهیم. رجوع بحسین بن ابراهیم و معجم المطبوعات شود.

ازهری. [ اَ هََ ] ( اِخ ) خالدبن عبداﷲ مکنی بابی الفضل. رجوع بخالد... ازهری و معجم المطبوعات و اعلام زرکلی شود.

ازهری. [ اَ هََ ] ( اِخ ) عبدالرحمن خلف. رجوع بعبدالرحمن... و معجم المطبوعات شود.

ازهری. [ اَ هََ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن الازهر طلحةبن نوح بن ازهر الازهری الهروی اللغوی مکنی بابومنصور، امام مشهور در لغت. وی فقیه شافعی مذهب بود و علم او در لغت غلبه داشت و بدان اشتهار یافت و همگان بر فضل و ثقت و درایت و ورع او متفق بودند، وی از ابی الفضل محمدبن ابی جعفر المنذری اللغوی از ابی العباس ثعلب و غیره روایت دارد. ازهری ببغداد شد و بدانجا ابابکربن درید را بدید لکن ازو چیزی روایت نکرده است و از ابی عبداﷲ ابراهیم بن عرفة ملقب به نفطویه و از ابی بکربن السری معروف به ابن السراج نحوی علم آموخت و بعضی گفته اند که ازهری از ابن السراج چیزی فرانگرفته است. ازهری در طلب لغت بلاد عرب را بپیموده است و یکی از افاضل حکایت کرد که نامه ای بخط ازهری دیده است بدین مضمون : امتحنت بالاسرسنة عارضت القرامطة الحاج بالهبیر و کان القوم الذین وقعت فی سهمهم عرباً نشؤا فی البادیة یتبعون مساقط الغیث ایام النجع و یرجعون الی اعداد المیاه فی محاضرهم زمان القیظ و یرعون النعم و یعیشون بالبانها و یتکلمون بطباعهم البدویة و لایکاد یوجد فی منطقهم لحن اوخطاء فاحش فبقیت فی اسرهم دهراً طویلاً و کنا نشتی بالدهناء و نرتبع بالصمان و نقیظ بالستارین و استفدت من محاورتهم و مخاطبة بعضهم بعضاً الفاظاً جمّة و نوادر کثیرة اوقعت اکثرها فی کتابی یعنی التهذیب. و نیز در تضاعیف کلام خویش آورده است که در صمان دو زمستان گذاشت. ابومنصور جامع شتات لغت عرب و مطلع بر اسرار و دقایق آن است و در لغت کتاب تهذیب را تصنیف کرده است و آن از کتب مختاره است شامل بیش از 10 مجلد و نیز او را تصنیفی است فی غریب الالفاظ التی استعملها الفقهاء، در یک مجلد، و آن سند فقها در تفسیر مشکلات لغات متعلقه بفقه است و هم ازهری را کتابی است در تفسیر. وی در بغداد با اسحاق الزجاج و ابابکربن الانباری را دیدار کرد و نگفته اند که چیزی از آندو فراگرفته است یا نه. ولادت وی به سال 282 و وفات او در اواخر سال 370 و بقولی 371 در شهر هرات بوده است و ازهری نسبت بنام جد وی ازهر است.( ابن خلکان چ طهران ج 2 ص 79 ). بخشی از کتاب ( ( التهذیب ) ) در لغت در مجله عالم شرقی بچاپ رسیده است. ( الاعلام زرکلی به نقل از وفیات و مجله مجمع علمی 1 : 270 و ارشاد الاریب 6 : 297 ). و نیز او راست : ( ( تفسیر دیوان ابی تمام ) ) و ( ( شرح اسماء الحسنی ) ) و کتاب الحیض. ( کشف الظنون ). و رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 7 و تاریخ الحکمای قفطی ص 423 ومعجم الادباء ج 6 ص 297 و روضات الجنات ص 714 و لباب الالباب ج 1 ص 211 ، 232 و 346 و قاموس الاعلام ترکی وفهرست المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر و فهرست عیون الاخبار ابن قتیبه چ مصر سال 1343 ج 1 و ج 2 شود.

ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابومنصور. رجوع به ازهری محمدبن احمد ... شود.


ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) حسین بن ابراهیم . رجوع بحسین بن ابراهیم و معجم المطبوعات شود.


ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) خالدبن عبداﷲ مکنی بابی الفضل . رجوع بخالد... ازهری و معجم المطبوعات و اعلام زرکلی شود.


ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) عبدالرحمن خلف . رجوع بعبدالرحمن ... و معجم المطبوعات شود.


ازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) هروی . مرحوم هدایت در مجمع الفصحاء آرد: اسمش جمال الدین محمد و از فحول شعراست . محمد عوفی او را بکمالات ستوده . از قصیده ای که در مدح سراج الملک تاج الدین محمد گفته است نوشته شد:
ای در غم تو گشته مرا چشمه سار چشم
ناخورده می چراست ترا پرخمار چشم
خونم هدر مکن که بسیلابهای خون
خود مینهد سزای من اندر کنار چشم
جائی رسیده کار که بی وصل روی تو
با هجر تو بکشتن من گشته یار چشم
دادی بوصل وعده و گفتی ز روی طنز
چیزی که کس نیافت تو از ما مدار چشم
گر وعده ٔ وصال تو جانا روا نشد
باری مرا سفید شد از انتظار چشم
گر تیره گشته چشمم دارم روا از آنک
بی روی تو نیاید ما را بکار چشم
نی نی چراست تیره که هر روز میشود
روشن ز نور طلعت فخر کبار چشم
صدری که صیت یوسف جاهش بخاصیت
روشن کند جهان را یعقوب وار چشم
در ملک شاه خواجه ٔ صاحبقران توئی
زانسان که بر حواس بود شهریار چشم
برمیکشد ز دشمن جاهت بدست قهر
چرخ زمردی چو زمرد ز مار چشم
رستم صفت چو قهر تو افکند ناگهان
بر ظلم و فتنه از قبل کارزار چشم
این را بدشنه کرد چو سهراب گرده چاک
و آن را بتیر خست چو اسفندیار چشم .

(مجمع الفصحاء ج 1ص 88).


عوفی در لباب الالباب فقط از یک ازهری نام میبرد و او همان ابومنصور محمدبن احمد صاحب تهذیب است . رجوع بلباب الالباب ج 1 ص 211، 232 ،346 شود. و چنانکه گفته شد ولادت ازهری مزبور به سال 282 و وفات وی به سال 370 یا 371 بوده است و در این زمان سراج الملک تاج الدین محمد نامی مشهور نیست و تاج الدین محمد فرزند عمیدالدین ابونصر اسعد از بزرگان عهد اتابک سعد زنگی (591 - 623) و اتابک ابوبکربن سعد (623 - 685). رجوع بدستور الوزراء ص 238 شود. و تاج الدین محمد دیگر مشهور بمشیری وزیر شاه محمود مظفری (760 - 776) بوده است و بدیهی است که هدایت در ترجمه ٔ ازهری باشتباه افتاده است .

ازهری . [ اَ هََ ] (ص نسبی ، اِ) فیروزه ای است نزدیک بفیروزه ٔ بواسحاقی در صافی و شفافی . (جواهرنامه ).


ازهری . [ اَ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به ازهر، نام جد منتسب الیه . (انساب سمعانی ).


ازهری . [ اَ هََ] (اِخ ) جمال الدین محمد. رجوع به ازهری هروی شود.



کلمات دیگر: