کلمه جو
صفحه اصلی

اکاب

فرهنگ فارسی

غمناک گردیدن . محزون شدن

لغت نامه دهخدا

( اکآب ) اکآب. [ اِک ْ ] ( ع مص ) غمناک گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). محزون شدن. ( از اقرب الموارد ). || در نیستی و هلاک افتادن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || غمناک کردن. ( ناظم الاطباء ). محزون کردن. لازم و متعدی است. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).


کلمات دیگر: