کلمه جو
صفحه اصلی

منحل شدن


مترادف منحل شدن : انحلال یافتن، برچیده شدن، گسسته شدن، گسیخته شدن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، حل شدن، وا شدن

برابر پارسی : برچیده شدن

فارسی به انگلیسی

dissolve

مترادف و متضاد

انحلال‌یافتن، برچیده شدن


گسسته شدن، گسیخته‌شدن


از هم پاشیدن، متلاشی شدن


حل‌شدن، وا شدن


۱. انحلالیافتن، برچیده شدن
۲. گسسته شدن، گسیختهشدن
۳. از هم پاشیدن، متلاشی شدن
۴. حلشدن، وا شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حل شدن ( مانند شکر در آب ) . ۲ - گشوده شدن ۳ - تعطیل شدن برچیده شدن : [ حزب ... منحل شده . ]

پیشنهاد کاربران

تخته بند شدن


کلمات دیگر: