مترادف منحل شدن : انحلال یافتن، برچیده شدن، گسسته شدن، گسیخته شدن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، حل شدن، وا شدن
برابر پارسی : برچیده شدن
انحلالیافتن، برچیده شدن
گسسته شدن، گسیختهشدن
از هم پاشیدن، متلاشی شدن
حلشدن، وا شدن
۱. انحلالیافتن، برچیده شدن
۲. گسسته شدن، گسیختهشدن
۳. از هم پاشیدن، متلاشی شدن
۴. حلشدن، وا شدن