کلمه جو
صفحه اصلی

مناط


مترادف مناط : اساس، بنیان، حجت، سند، ملاک، معیار، مبنا، آویختگی، آویزش، تعلیق

فارسی به انگلیسی

basis, example

مترادف و متضاد

اساس، بنیان، حجت، سند، ملاک


معیار، مبنا


آویختگی، آویزش، تعلیق


۱. اساس، بنیان، حجت، سند، ملاک
۲. معیار، مبنا
۳. آویختگی، آویزش، تعلیق


فرهنگ فارسی

جای آویختن، محل تعلیق، آویختگی ، مجازابه معنی ملاک ومیزان ومقصد

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) درآویختن . ۲ - (اِمص . ) آویختگی ، تعلیق . ۳ - (اِ. ) جای آویختن . ۴ - ملاک ، سند. ۵ - مقصد، مطلب .

لغت نامه دهخدا

مناط. [ م َ ]( ع مص ) ( از «ن و ط» ) مصدر میمی است. به چیزی درآویختن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) به معنی درآویختگی و پیچیدگی که حاصل بالمصدر است. ( غیاث ) ( آنندراج ). درآویختگی و پیچیدگی. ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) صیغه اسم ظرف به معنی جای درآویختن چیزی. ( غیاث ) ( آنندراج ). موضع تعلیق و محل آویختگی.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مجازاً گاهی به معنی مطلب و مقصد نیز مستعمل می کنند. ( غیاث ) ( آنندراج ). علاقه و مطلب و مقصد. ( ناظم الاطباء ). || مِلاک ، مناط اعتبار بودن یا نبودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : این علت از نفس برنخیزد الا به ریاضات بلیغه... که برودت و یبوست جبلی را که مناط تأبی و استعصای اوست از وی انتزاع کند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 89 ). مناط ادب تغایر وجوداست ، بلکه به نسبت با چنین حالی رعایت ادب ترک ادب بود. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 214 ). چه تواند بود که منشاء و مناط آن واقعه ارادتی بود کامن در نفس مرید و علم او بدان نرسد. ( مصباح الهدایه ایضاً ص 222 ). || ( اصطلاح اصول ) نزد اصولیان ، مناط حکم ، علت حکم باشد. ( فرهنگ علوم نقلی سجادی ). علت و منشاء وضع یک قانون ، در حقوق جدید به جای این لغت ملاک استعمال می شود. ( از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- تنقیح مناط ؛ عبارت از نظر و اجتهاد باشد در معرفت وجود علت ، مثلاً عدالت علت قبول شهادت است و آنکه عدالت ، علت است اجماعی است و اثبات آن در شخص معین از راه نظر و اجتهاد و تحقیق مناط و تنقیح خواهد بودو شکی نیست که تمسک از باب تحقیق مناط درست و جایز است و مورد قبول همه است. ( از فرهنگ علوم نقلی سجادی ). به معنی استخراج مأخذ و سبب وضع یک قانون معین است. در اصطلاح ، نوعی از قیاس قطعی است که علت و سبب وضع یک قانون را استخراج نموده و آن قانون را در هر موردی از موارد سکوت قانون که علت مزبور در آنجا وجودداشته باشد مورد استناد قرار می دهند، مثلاً به موجب ماده 10 قانون مدنی ، قراردادهای خصوصی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است. مناط و مأخذ و سبب وضع این ماده آزادی اراده افراد در روابط بین خودشان می باشد. این مناط در ایقاعات هم وجود دارد، زیرا می دانیم نظر قانونگذار این نیست که در مورد ایقاعات آزادی اراده وجود نداشته باشد. بنابراین از روی ملاک و مناط ماده ده قانون مدنی می توان گفت هر ایقاعی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است. فقها بجای قیاس قطعی اصطلاح تنقیح مناط را به کار می برند و تنقیح مناط را به دو نوع قطعی و ظنی تقسیم نمی کنند، ولی پاره ای از فقهاتنقیح مناط را به دو نوع مذکور تقسیم کرده اند. ( ترمینولوژی حقوق جعفری لنگرودی ).

مناط. [ م َ ](ع مص ) (از «ن و ط») مصدر میمی است . به چیزی درآویختن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِمص ) به معنی درآویختگی و پیچیدگی که حاصل بالمصدر است . (غیاث ) (آنندراج ). درآویختگی و پیچیدگی . (از ناظم الاطباء). || (اِ) صیغه ٔ اسم ظرف به معنی جای درآویختن چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). موضع تعلیق و محل آویختگی .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مجازاً گاهی به معنی مطلب و مقصد نیز مستعمل می کنند. (غیاث ) (آنندراج ). علاقه و مطلب و مقصد. (ناظم الاطباء). || مِلاک ، مناط اعتبار بودن یا نبودن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این علت از نفس برنخیزد الا به ریاضات بلیغه ... که برودت و یبوست جبلی را که مناط تأبی و استعصای اوست از وی انتزاع کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 89). مناط ادب تغایر وجوداست ، بلکه به نسبت با چنین حالی رعایت ادب ترک ادب بود. (مصباح الهدایه ایضاً ص 214). چه تواند بود که منشاء و مناط آن واقعه ارادتی بود کامن در نفس مرید و علم او بدان نرسد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 222). || (اصطلاح اصول ) نزد اصولیان ، مناط حکم ، علت حکم باشد. (فرهنگ علوم نقلی سجادی ). علت و منشاء وضع یک قانون ، در حقوق جدید به جای این لغت ملاک استعمال می شود. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- تنقیح مناط ؛ عبارت از نظر و اجتهاد باشد در معرفت وجود علت ، مثلاً عدالت علت قبول شهادت است و آنکه عدالت ، علت است اجماعی است و اثبات آن در شخص معین از راه نظر و اجتهاد و تحقیق مناط و تنقیح خواهد بودو شکی نیست که تمسک از باب تحقیق مناط درست و جایز است و مورد قبول همه است . (از فرهنگ علوم نقلی سجادی ). به معنی استخراج مأخذ و سبب وضع یک قانون معین است . در اصطلاح ، نوعی از قیاس قطعی است که علت و سبب وضع یک قانون را استخراج نموده و آن قانون را در هر موردی از موارد سکوت قانون که علت مزبور در آنجا وجودداشته باشد مورد استناد قرار می دهند، مثلاً به موجب ماده ٔ 10 قانون مدنی ، قراردادهای خصوصی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است . مناط و مأخذ و سبب وضع این ماده آزادی اراده ٔ افراد در روابط بین خودشان می باشد. این مناط در ایقاعات هم وجود دارد، زیرا می دانیم نظر قانونگذار این نیست که در مورد ایقاعات آزادی اراده وجود نداشته باشد. بنابراین از روی ملاک و مناط ماده ٔ ده قانون مدنی می توان گفت هر ایقاعی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است . فقها بجای قیاس قطعی اصطلاح تنقیح مناط را به کار می برند و تنقیح مناط را به دو نوع قطعی و ظنی تقسیم نمی کنند، ولی پاره ای از فقهاتنقیح مناط را به دو نوع مذکور تقسیم کرده اند. (ترمینولوژی حقوق جعفری لنگرودی ).
- تنقیح مناط ظنی ؛ فقهای قدیم تنقیح مناط ظنی را اساساً تنقیح مناط نمی گفتند، بلکه از آن تعبیر به قیاس و قیاس ظنی می نمودند، در هر حال مقصود این است که هرگاه استخراج کننده ٔ مناط و علت در کار خود به قطع و یقین نرسد، بلکه در حالت گمان و ظن باقی بماند تنقیح مناط او یک تنقیح مناط ظنی است . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- تنقیح مناط قطعی ؛ مرادف تنقیح مناط است . بعضی از فقهای اخیر، بدون توجه به اصطلاحات قدیم تنقیح مناط را به دو نوع تنقیح مناط قطعی و تنقیح مناط ظنی تقسیم کرده اند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
|| دوری و بعد. گویند: هذا منی مناطالثریا؛ یعنی این در دوری به من مانند دوری ثریا می باشد، یعنی نهایت دور است . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

ملاک، میزان.


کلمات دیگر: