کلمه جو
صفحه اصلی

اهنگی

فارسی به انگلیسی

tonal

فارسی به عربی

مقوی

مترادف و متضاد

tonic (صفت)
صوتی، نیروبخش، مقوی، صدایی، اهنگی

فرهنگ معین

( آهنگی ) (هَ ) (ص . ) جنگی ، جنگجو.

لغت نامه دهخدا

( آهنگی ) آهنگی. [ هََ ] ( ص نسبی ) در بیت ذیل شاید بمعنی کوشا و مجدّ و ساعی باشد :
همان کودکش را بفرهنگیان
سپردی [ اردشیر ] چو بودی ز آهنگیان
بهر برزنی بر، دبستان بدی
همان جای آتش پرستان بدی.
فردوسی.
و شاید تأیید میکند این حدس را دو بیت زیرین :
چو هنگام فرهنگ باشد ترا
بدانائی آهنگ باشد ترا
بایوان نمانم که بازی کنی
ببازی چنین سرفرازی کنی.
فردوسی.
و معهذا ظاهراً آهنگیان بیشتر صفت پدر کودک می نماید نه کودک ، و در آن حال معنی آهنگیان معلوم نیست.


کلمات دیگر: