کلمه جو
صفحه اصلی

بیمه کردن

فارسی به انگلیسی

to insure, to guarantee


assure, indemnify, insure, underwrite


assure, indemnify, insure, underwrite, to insure, to guarantee

فارسی به عربی

امن (فعل ماض ) , طمان

مترادف و متضاد

assure (فعل)
اطمینان دادن، بیمه کردن، مجاب کردن، راضی کردن، خاطر جمع کردن

insure (فعل)
بیمه کردن، ضمانت کردن، بیمه بدست اوردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) انعقاد قراردادی با شرکت بیمه دربار. حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشئ متعلق بشخص وارد آید .
بستن قرارداد با شرکت بیمه دربار. جبران حوادث احتمالی و خطرهائیکه ممکن است بشئ متعلق بشخص یا خود او وارد آید.

لغت نامه دهخدا

بیمه کردن. [ م َ / م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بستن قرارداد با شرکت بیمه درباره جبران حوادث احتمالی و خطرهائی که ممکن است بشی متعلق بشخص یا خود او وارد آید.


کلمات دیگر: