نورس
موی ریختن
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
پوست انداختن، موی ریختن، تولک رفتن
پوست انداختن، موی ریختن، تولک رفتن
حبس کردن، پر ریختن، میو میو کردن، در اصطبل نگهداری کردن، موی ریختن
فرهنگ فارسی
مو ریختن . ریختن موی سر و صورت انسان . ریختن موی تن جانوران . ریختن موی بر اثر پیری یا بیماری . یا ترسیدن .
لغت نامه دهخدا
موی ریختن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) مو ریختن. ریختن موی سر و صورت انسان. ریختن موی تن جانوران. ریختن موی بر اثر پیری یا بیماری. ( از یادداشت مؤلف ) :
از دهان تو همی آید فژاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.
از دهان تو همی آید فژاک
پیر گشتی ریخت مویت از هباک.
طیان.
|| ترسیدن. هراسیدن. سخت واهمه داشتن از کسی. ترس داشتن از کسی. ( یادداشت مؤلف ).کلمات دیگر: