کلمه جو
صفحه اصلی

منجلاب


مترادف منجلاب : باتلاق، لجن زار، گرداب، ورده، پارگین، گنداب، وحل، دامگاه، دامگه، گودال

فارسی به انگلیسی

voidance water


bilge, cesspool, morass, muck, slough, sump


مترادف و متضاد

sinkhole (اسم)
تله پول، گودال، منجلاب، چاه فاضلاب

باتلاق، لجن‌زار


گرداب، ورده


پارگین، گنداب، وحل


دامگاه، دامگه


گودال


۱. باتلاق، لجنزار
۲. گرداب، ورده
۳. پارگین، گنداب، وحل
۴. دامگاه، دامگه
۵. گودال


فرهنگ فارسی

آب بدبوی وگندیده که دریکجاجمع شود، جائی که آبهای کثیف وبدبوجمع شده باشد
( اسم ) گودالی که در آن آبهای بد بو و کثیف جمع گردد . ۲ - آب بد بو و کثیف .

فرهنگ معین

(مَ جَ ) (اِمر. ) ۱ - آب بدبوی و گندیده . ۲ - فاضلاب ، جایی که آب های کثیف در آن جمع شود.

لغت نامه دهخدا

منجلاب. [ م َ ج َ ] ( اِ مرکب ) گوی را گویند که در پس حمامها و مطبخها کنند تا آبهای چرکین و مستعمل بدانجا رود. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). جایی را گویند که در پس حمامها بکنند تا آبهای چرکین در آنجا جمع شود و آن را پارگین نامند. ( آنندراج ). مغاکی باشد که آب حمام یا آب باورچی خانه و امثال آن در آن جمع شود و ظاهر است که آن نهایت مکروه و بدبو باشد... صاحب بهار عجم گوید: درترکیب این لفظ ظاهر آن است که مرکب باشد از منجل که اسم ظرف است از نجل که به معنی انداختن چیزی است و لفظ آب ، پس منجلاب به معنی جای انداختن آب باشد. ( غیاث ). گودالی که در آن آب کثیف جمع شود مثل منجلاب حمام که گودال پشت حمام است ودر آن آب مستعمل حمام جمع می شود. لفظ مرکب از منجل عربی به معنی جای بیرون آمدن مایع و آب فارسی است. ( فرهنگ نظام ) :
اگر برکه ای پر کنند از گلاب
سگی در وی افتد کند منجلاب.
سعدی ( گلستان ).
|| آب بدبو و گنده را نیز گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود، جایی که آب های کثیف و بدبو جمع شده باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] حالت و وضعیت ناخوشایند، تنگنا.

دانشنامه عمومی

گودالی که در آن آب کثیف جمع شود، مثل منجلاب حمام های قدیم که گودال پشت حمام بود و آب مستعمل حمام در آن جمع می شد. منجلاب اسم ساخته شده از منجل عربی و آب فارسی است. منجل اسم ظرف است از نجل که به معنی انداختن چیزی است؛ پس منجلاب به معنی جای انداختن آب است (رک. فرهنگ دهخدا).


پیشنهاد کاربران

quagmire

ورطه


کلمات دیگر: