کلمه جو
صفحه اصلی

متمرکز


مترادف متمرکز : تمرکزیافته، یک جا جمع شده، متوجه، معطوف

برابر پارسی : هسته گرفته

فارسی به انگلیسی

centered, undivided, concentrated

concentrated


centered, undivided


فارسی به عربی

مرکز

مترادف و متضاد

۱. تمرکزیافته
۲. یکجا جمعشده
۳. متوجه، معطوف


intensive (صفت)
تند، مشتاقانه، شدید، متمرکز، تشدیدی، پرقوت

centralized (صفت)
متمرکز

تمرکزیافته


یک‌جا جمع‌شده


متوجه، معطوف


فرهنگ فارسی

( اسم ) جایگزین شونده مرکز گیرنده .

فرهنگ معین

(مُ تَ مَ کِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - در مرکز جای گیرنده . ۲ - فراهم آمده و جمع شده در یک نظام . ۳ - متوجه و معطوف ، دارای تمرکز.

لغت نامه دهخدا

متمرکز.[ م ُ ت َ م َ ک ِ ] ( ع ص ) فراهم آمده و مرکز یافته. جمع شده در یک جای. جای گرفته در مکانی. و با کردن و شدن و ساختن مستعمل است. رجوع به تمرکز و مرکز شود.

پیشنهاد کاربران

همگرا/ همگرایی/ همگرایش

یکسو

خیلی ساده میشه بجای واژه های تمرکز یا زوم کردن روی چیزی یا کسی از واژه ی� ریز شدن روی کسی یا چیزی� بهره برد!

کانونمند

آمیخته واژه ی �کانونمند� را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �متمرکز� بکار برد. همچنین، بجای واژه ی �تمرکز�، بسته به مورد، می توان از آمیخته واژه های �کانونگرایی� یا �کانونمندی� سود جُست. ( آمیخته واژه های �کانونمند�، �کانونمندی� و �کانونگرایی� �به واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. ۱۴ بهمن ماه ۱۳۹۴ )

برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/02/blog - post_37. html

کُیانش یافته، کُیانش گر، کُیانش شده، کُیانش مند= متمرکز


کلمات دیگر: