کف کردن
فارسی به انگلیسی
to lather, to foam
فارسی به عربی
رغوة , زبد
مترادف و متضاد
اظهار کردن، صدا زدن، کف کردن، بکف اوردن
کف کردن، کف بدهان اوردن
کف کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - تولید کف شدن . ۲ - عشقی شدن . یا کف کردن دهان . پدید شدن کف بر اطراف دهان : ( از بس حرف زدم دهانم کف کرد ) . ( بسیار سخن گفتم ) .
تشکیل کف بسیار در آبجو در هنگام باز کردن بطری یا بشکه
فرهنگ معین
(کَ کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - تولید کف شدن . ۲ - (عا. ) عشقی شدن .
فرهنگستان زبان و ادب
{gushing} [علوم و فنّاوری غذا] تشکیل کف بسیار در آبجو در هنگام باز کردن بطری یا بشکه
پیشنهاد کاربران
کف کردن. الف. ( مص ل. ) تولید کف شدن. ب. ( عا. ) عشقی شدن. ( منبع: فرهنگ فارسی معین ) پ. ( اصطلاح عامیانه ) از فرط تعجب مبهوت گشتن. توضیح: شاید این اصطلاح بر این اساس قرار داشته باشد که انسان در هنگام تعجب بطور ناخودآگاه صداهائی را از خود بروز می دهد ( مانند «آه»، و غیره ) که شباهت نزدیکی به صدای کف کردن مایعات را دارند.
اصالت اصطلاح کف کردن به ماجرای حضرت یوسف برمیگردد. هنگامیکه زلیخا یوسف رو به مهمان هایش نشان می دهد و آنها نیز که درحال پوست گرفتن میوه بودند از فرط تعجب زدگی کف دست خود را می برند.
ینی چیز مورد نظر اونقدر برات تعجب برانگیز بوده که باهاش ارضا شدی! و اونقدر ارضا شدی ک بجای منی داره کف در میاد. . .
هم قافیه با: بزنم نفت دربیاد
هم قافیه با: بزنم نفت دربیاد
علّاف بودن - سررفتن حوصله - بیکار و بیعار گوشه ای نشستن
کلمات دیگر: