کلمه جو
صفحه اصلی

گوشتی

فارسی به انگلیسی

fleshy, carnal, consisting of meat, flash-coloured

meaty


فارسی به عربی

سمین , لحمی

مترادف و متضاد

fleshy (صفت)
فربه، گوشتی، گوشت دار، کوشتالو، بی استخوان

meaty (صفت)
محکم، اساسی، گوشتی، گوشت دار، پرگوشت، مغز دار

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به گوشت ساخته از گوشت . یا خال گوشتی . خال طبیعی مقابل خال مصنوعی . ۲ - پرگوشت فربه چاق : گنجشک گوشتی . یا گوسفند ( گاو ) گوشتی . گوسفندی ( گاوی ) که برای کشتن پرورش دهند کاردی : دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است . گفت : جو گفتمش ندارم گفت : در کدیه خدای بگشاده است . ( انوری ) ۳ - نوعی خرما ( در حاجی
ده کوچکی است از دهستانی فنقری بالا بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در۷۶٠٠٠ گزی شمال باختری سوریان و ۱۵٠٠٠ گزی شوسه شیراز به اصفهان .

لغت نامه دهخدا

گوشتی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسه ٔ شیراز به اصفهان . سکنه ٔ آن 11 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قاضیان است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 245).


گوشتی . (ص نسبی ) گوشتین . از گوشت . منسوب به گوشت . درست شده با گوشت .
- خال گوشتی ؛ خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی .
|| پرگوشت . فربه .
- گنجشک گوشتی ؛ فربه . پرگوشت . که لاغر و نزار نبود.
- گوسفند (گاو) گوشتی ؛ گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند . (یادداشت مؤلف ) : و فرمود [هوشنگ ] تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 27).
ای بزرگی که دین یزدان را
لقبت صد کمال نو داده ست
دان که من بنده را خداوندی
میوه و گوشتی فرستاده ست
میوه در ناضج اوفتاد و کسی
اندر این فصل میوه ننهاده ست
گوشتی ماند و من در این ماندم
زآنکه رعنا و محتشم زاده ست
گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم ، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست .
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341).
|| نوعی خرما در حاجی آباد. (یادداشت مؤلف ).


گوشتی. ( ص نسبی ) گوشتین. از گوشت. منسوب به گوشت. درست شده با گوشت.
- خال گوشتی ؛ خال که نه مصنوع بود. خال طبیعی.
|| پرگوشت. فربه.
- گنجشک گوشتی ؛ فربه. پرگوشت. که لاغر و نزار نبود.
- گوسفند ( گاو ) گوشتی ؛ گوسفند و گاو که برای کشتن پرورند، و آن را کاردی نیز گویند . ( یادداشت مؤلف ) : و فرمود [هوشنگ ] تا گاو و گوسفند و دیگر حیوانات را گوشتی کنند و از گوشت آن خورند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 27 ).
ای بزرگی که دین یزدان را
لقبت صد کمال نو داده ست
دان که من بنده را خداوندی
میوه و گوشتی فرستاده ست
میوه در ناضج اوفتاد و کسی
اندر این فصل میوه ننهاده ست
گوشتی ماند و من در این ماندم
زآنکه رعنا و محتشم زاده ست
گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم ، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 531 و چ نفیسی ص 341 ).
|| نوعی خرما در حاجی آباد. ( یادداشت مؤلف ).

گوشتی. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قنقری بالا ( علیا ) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده واقع در 76000 گزی شمال باختری سوریان و 15000گزی شوسه شیراز به اصفهان. سکنه آن 11 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). محلی در چهارفرسخ ونیمی شمال قاضیان است. ( فارسنامه ناصری گفتار2 ص 245 ).

فرهنگ عمید

۱. تهیه شده از گوشت: خوراک گوشتی.
۲. [مجاز] پرگوشت، فربه: دام گوشتی.
۳. گوشت دار: خال گوشتی.

دانشنامه عمومی

گوشتی، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان خرم بید در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان خرمی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۸ نفر (۱۷خانوار) بوده است.

گویش مازنی

/gooshti/ گاو و گوسفندی که برای کشتار و بهره بردن از گوشت آن ها نگهداری شوند

گاو و گوسفندی که برای کشتار و بهره بردن از گوشت آن ها نگهداری ...


واژه نامه بختیاریکا

پرواری
کشتی


کلمات دیگر: