کلمه جو
صفحه اصلی

کف دریا

فارسی به انگلیسی

seabed


meerschaum, sea froth, cuttle-bone, meerscham, seabed

sea froth, cuttle-bone, meerscham


فارسی به عربی

ارض

مترادف و متضاد

ground (اسم)
پا، سبب، زمین، خاک، میدان، زمینه، پایه، اساس، مستمسک، ملاک، کف دریا

seabed (اسم)
کف دریا، بستر اقیانوس

meerschaum (اسم)
کف دریا، هیدروسیلیکات منیزیم

فرهنگ فارسی

زبد البحر

لغت نامه دهخدا

کف دریا. [ ک َ ف ِ دَرْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبدالبحر. ( برهان ). رجوع به زبدالبحر شود.

دانشنامه عمومی

کف دریا بخش مستحکم از ساختار درونی بدن جانداران عضو راسته سپیداجان از راسته سرپایان است. کف دریا معمولاً از سپیداج معمولی به دست می آید.

دانشنامه آزاد فارسی

کفِ دریا (meerschaum)
(یا: میرشام) مجموعه ای از کانیها، معمولاً کانیِ رُسی نرم و سفیدرنگِ سپیولیت، سیلیکات منیزیوم آب دار. این کانی روی آب شناور می شود و در ساخت سر چپق به کار می رود.

پیشنهاد کاربران

را



کلمات دیگر: