برابر پارسی : بسیارکم، جسته گریخته، گاهگاهی، گاهی، گه گاه، گهگاهی | ( ندرتاً ) گاهی
ندرتا
برابر پارسی : بسیارکم، جسته گریخته، گاهگاهی، گاهی، گه گاه، گهگاهی | ( ندرتاً ) گاهی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
لفترة قصیرة , نادر , نادرا
مترادف و متضاد
بندرت، ندرتا
بندرت، ندرتا، بسیار کم، خیلی کم
ندرتا
فرهنگ فارسی
گاه گداری تک تک گاهگاه
لغت نامه دهخدا
( ندرتاً ) ندرتاً. [ ن ُ رَ تَن ْ ] ( ع ق ) ندرةً. به ندرت. گاه گداری. شذوذاً. گاهگاه. گاهی. تک تک. تک وتوکی. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ندرت و ندرة شود.
فرهنگ فارسی ساره
جسته گریخته، گاهی، گه گاه، گهگاه
پیشنهاد کاربران
دیرادیر. ( ق مرکب ) دیردیر. دیربدیر. مقابل زود بزود. ( یادداشت مؤلف ) : بدین سبب مردم محرور را شراب دیرادیر باید خوردن و اگر خود نخورد بهتر و زیباترو نیکوتر باشد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . بدین سبب مباشرت کمتر و دیرادیر باید کرد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) .
دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.
دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.
دیردیر. ( ق مرکب ) دیرادیر. دیربدیر. با فاصله ٔ زمانی. هر از چندی : حکیمان دیردیر خوردند و عباد نیم سیر. ( سعدی ) .
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آنکه سیر بینند.
سعدی.
دیربدیر. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) هر از گاهی. هر از چندی. دیردیر. رجوع به دیردیر شود.
کلمات دیگر: