متولد. [ م ُ ت َ وَل ْ ل ِ ] ( ع ص ) پیدا شونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پیدا شده و زائیده شده و موجود گشته و چیزی که از چیزی پیدا شود. ( ناظم الاطباء ). زاده. ( از دهار ) :
این هست وجودش متعلق به مجازی
و آن هست حصولش متولد ز ریائی.
سنائی.
- متولد شدن ؛ متولد گردیدن. متولد گشتن. زاییده شدن. به وجود آمدن. پدید آمدن. به جهان هستی آمدن : از جانور آنچه از عفونات متولد شود چون انواع کرم و مگس ، بی حس نباشند. ( مصنفات باباافضل ص 434 ).
- متولد گردیدن ؛ رجوع به ترکیب «متولد شدن » شود.
- متولد گشتن ؛ رجوع به ترکیب «متولد شدن » شود.